سردرگم بودم
این حرکتا از جئون چی بود...
منو میبوسید دلداریم میداد و بعد منو بیرون میکرد و اذیتم میکرد...؟
من چم بود؟
من چرا اینطور شدم؟
چرا نگران اون عوضیم و نمیخوام بهش آسیب بزنم
لعنت بهت
اشکام سرازیر شد
دویدم سمت اتاق بهیارا و شانس داشتم ک جیمین نبود ک سوال پیچم کنه
رفتم اتاقم و گریه کردم
حالم خوب نبود
دلم برای برادرکوچترم تنگ شده بود...
برای پدرم مادرم...
دلم خیلی تنگ بود براشون
نمیدونم چند ساعت گذشته بود از گریه چشمامگرم شد و خوابم برد
چشمامو باز کردم لباسامو عوض کردمو رفتم از اتاق بیرون اب صورتم زدم بیرونو از پنجره کوچک دیدم که هوا تاریک شده بود گرسنم شده بود
رفتم سمت کمد کنسروا و یه کنسرو لوبیا دراوردم روی صندلی کوچکی که کنار کمد بود نشستم همجا نیمه تاریک بود مشغول خوردن کنسرو شدم و غرق افکارم بودم انرژی نداشتم بخاطر گریهام
دلم میخاست الان فقط بخوابیم یا زیمن دهن باز کنه چند مدتیو زیر زمین بمونم
صدای پای کسی به گوشم رسید اما بی اهمیت اروم ارومکنسرومو میخوردم جلوم وایساد ب کفشاش نگاه کردم و باز به خوردن ادامه دادم
+امروز غیب شده بودی چرا
از صداش فهمیدم جئونه و ترجیح دادم بهش جواب ندم
+نمیخوای بهم جواب بدی؟
بازم جوابشو ندادم اخرای کنسروم بود تصمیم گرفتم بلند شم و بقیشو توی اتاقم بخورم
پاشدم از جام
+تهیونگ منو نادیدع نگیر
قلبم تند تند زد ولی باید میرفتم اتاقم نمیتونستم تحمل کنم که محکم زد زیر دستم دستم تیر کشید وکنسرو افتاد روی زمین و لوبیاهایی ک چند قاشق مونده بود ازش
_چیکار میکنیییی
+خب مثل اینکه زبون داری
_چرا شاممو انداختی رو زمین
+شام بدرک خودت چته
_جئون لطفا تنهام بزار من خوبم لطفا
+ کیم تهیونگ
انتظار نداشتم ایقد خشک برخورد کنه
که یهو دستاش در کسر ثانیع دور کمرم حلقه شد و بهش چسبیدم اقتادم بغلش سرم روی سینش بود صدای قلبش وگرمای بدنش کل وجودمو فرا گرفت یکی از دستاشو گذاشت پشت سرم و اروم سرمو نوازش کرد و پیشونیمو بوسید...
+بیشتر مراقب خودت باش ...
و باز انگار کنترلشو از ذست داده بود ازم جدا شد سریع و رفت
این چه کوفتی بود این چه چه کوفتی بود؟ من ...من دوستش داشتم؟ قلبم تند میزد گونهام از شدت خجالت داغ شده بود نفسم بند اومده بود و بدنم مورمور شده بود فاک این چه حس کوفتیه
تهیونگ کنترل کن خودتو لعنتی فااااک جیون چ غلطی با من کردی
یه کنسرو دیگه خوردم و رفتم توی تخت خواب از خوشحال سرمو قایم کرده بودم توی پتو و عررر میزدم
حس خوبیه ینی باید بهش اعتراف کنم؟
ملووومه ک نه خل شدم؟؟؟؟؟ مشخصه ک اون حسی بهم نداره اون یه بی رحمه به تمام معناست
نمیدونم کی خوابم برد که با حس قلقلک بدنم بلند شدم و خندیدم جیمین داشت قلقلکم میداد
_ یاااا هههه نکن هه جیمینناااااا ههههه
+ ارههههه باید اینطوری پاشییییی
_هههههههااا هههههههه جیمیییین
پاشدم دویدم دنبالش و میخندیدم که یهو به یه جشم سنگین برخورد کردم و دستش دور کمرم حلقه شد
تو چشمای مشکیش غرق شدم فاصلمون دو سانتی متر بود
+ نمیخوای ازم جدا بشی؟
_ تو دستت دورکمرمه
اروم دستاشو شل کرد
گرمای دستش هنوز روی کمرم بود
ازش فاصله گرفتم
+ شیطنت نکنید اینجا کیم یساعت دیگه بیا برای زمین پینت بال
_چشم قربان
نیشخندی زد ورفت
جیمین+ این چشه چرا ایقد مهربونه؟
_مهربون؟اون یه عوضیه
+یااااا اون زیادی با ت مهربونه نکنه خبریه؟
_ ن بابا چخبری همش اذیتم میکنه اون احمق
+نکنه عاشقش شدی؟
_ چی؟ها؟ملومه ک ن
+ یااااا ویییی عاشقش شدی؟؟؟؟
_شاید؟
و لپام قرمز شد
جیمین پرید بغلم
+تو پاککک خل شدیییی؟
_فککنم اره
+تهیونگ جونگکوک خودش دوس....
شوگا+ یالا بچها حاضر شین باید برین پینت بال مخصوصا تووی و تو؟
+جیمین هستم
+جیمین ...هوووم تو بمون تو نیاز نیست بیای
یه جوری نگا میکرد به جیمین رسما داشت قورتش میداد و جیمینم قرمز شده بود
نگاشون کردم و خندم گرفته بود
_ چشم میام قربان
+خیلی خب منتظرم
رفت
_یا تو از شوگا خوشت میاذددد؟
خندید
_عوضییییی بهمن نگفتیییی قضیه رو قول بده امشب تعریف میکنی باشه؟
+باشه
_افرین من برم جمن شییییی
+مراقبت کن رفیقه احمقه من
_ خفه شو
رقتم زمین پینت بال و مثل دفعه قبل رفتیم جلو
و ایندفه تیم جئون داشت برنده میشد
وقتشه یه خودی نشون بدم
رفتم جلو و چند نفرو زدم و حالم جا اومد خب الان شوگا وجئون موندن دوتا خبره تیره اندازی
منه بدبخت با دوتا از یارا موندیم
شوگا رو دیدم داره یه سمت دیگه میره به یارام اشاره کردم ک اونوره رفتن سمتش
منم رفتم سمت مخالف دنبال جئون
و دیدم نزدیک یه درخت نشسته چیزیش شده ینی؟
دیدم تکون نمیخوره
قلبم تند زد دویدم سمتش ک یهو برگشتو وبهم تیر زد
دلم شکست...ولی خب انتظار بیخودی هم داشتم ازش...
به پام زده بود
عمدا اونجا زد؟
دردمگرفت و جیغ زدم ولی از حال نرفتم بیحال شدم و سریع منو گرفت
به چشمام خمار شده بود خیره شد
+نگران شدی؟
_ احمق فکر کردمچیزیت شده
+ از کی تا حالا به من میگی احمق؟
چیزی نگفتم
و اروم روی زمین گذاشت منو
+خب بازم باختی تهیونگ
لبخند ملیحی تحویلش دادم
+خنده به جایی بود
حرکت کرد بره
_ کجا میری؟
+باید برم ببینم کی زندس او بازی جمو جورشون کنیم بازی تمومه یکم دیگه مونده
YOU ARE READING
Proud boss (kookv)
Fanfictionخلاصه داستان: رئیس بخش ۱۹ جئون جونگ کوک یه آدم مغرور که عملیات و نظم خیلی براش مهمه و کیم تهیونگ بهیار بخش۱۵که منتقل شده به بخش ۱۹ یه پسر خیلی شیطونه ک هیچوقت با قوانین کنار نمیاد ...توی همین بین این دوتا به پست هم بخورن یا کارشون به هم بیفته... وضع...