تهیونگ:
چشمامو با سختی باز کردم
جیمین بالا سرم بود
+ اوه پسر چیشدی تو اخه چرا اینطور شدی
_ببا راجبش صحبت نکنیم
+ته ته میدونی که من همیشه بهت گوش میدم هر وقت دوست داشتی راجبش باهام حرف بزن فقط زیاد نریز توی خودت میدونی که... نمیخوام بهت آسیبی برسه...
_ اومم جیون کجاست؟
+ اونم اینجا بود فرستادمش بره
_ اوم
+ چیزی گفته؟ ردت کرد؟
_ تقریبا
+ لعنت بهش اون یه احمقه که تورو رد میکنه من اگر جاش بودم باهات ازدواج میکردم
نیشخندی به حرف جیمین زدم
_یاااا تا این حد هم زیادیه
+ ها لابد واسه سکس پارتنر عاشقش شدی
_یالل جیمینا ایقد بی پرده حرف نزن
+ از کی تا حالا برا من خجالت میکشی ببر وحشی
_ یاااا
+ کوفت استراحت کن
خندیدیم
رفت بیرون سوپ درست کنه برام
غرق فکر به جونگکوک شدم...
قلبم خیلی بهونشو میکرد با اینکه میدونست اون مطعلق به من نیست دیگه
یعنی از این به بعد قراره نادیده گرفته بشم؟
چرا اخه....
همچی یهو خراب شد...
و این دور از انتظارم بود
کاش زودتر از اینجا میرفتم اما حیف که چند ماه باید بمونم ...
آهههه چشام داشت گرم میشد اما فکر نمیزاشت ک کمی استراحت کنم
از جام بلند شدم و لباسامو پوشیدم و از اتاق پزشکی دراومدم
جیمین+یااااا باید بخابی استراحت کنی احمق
_ نیازی ندارم بگاییم فقط واسه وقتیه که شوکه شدم اونقدر داغون نبود
+ رسما داشتی میمردی داغون نبود؟
_ بزرگش نکن الان که اینجام
+ یااآاااااا کیم تهیوننننگ تو اخرش منو میکشی
_ ایقد حرض نخور جوجه
+ ب من میگی جوجهههه
حمله کرد بهم
هموم لحظه در باز شد و باعث شد جیمین پیش پا بشه و بیلته بغل کی؟
بعله افسر یونگی
که همیشه منو یاد گربها میندازه نمیدونمچرا😐چند ثانیه ای به هم زل زدن و من یاد سریالا افتادم دوباره
و فقط تماشا کردم
بعله من توهم زدم
که پشتش جئون هم اومد و قلبه بی جنبم شروع کرد تند تند تپیدن
صداشو میشنیدم
جئون+ همه امروز اماده باش باشن تا ده مین دیگه قراره فرمانده منطقه 0 بیاد
با تعجب نگاش کردم
منطقه 0؟
اصلا مگه وجود داره؟
_ همچین چیزی وجود داره؟
+ بله منطقه 0 یه منطقه محرمانست که کل منطقه ها دستشه
از این حرف شوکه شدم چطور تا الان خبر نداشتم ازش
جئون+ نمیخواد گیج بشی از این منطقه فقط فرمانده های هر منطقه ازش میدونن بقیه لازم نیست بفهمن در ضمن فرماندش یه ادم شدیدا خشنه اگرکتک خوردین تعجب نکنین
_بله
چند ثانیه توی سکوت منو نگاه کرد و سرمو انداختم پایین نمیتونستم نگاهش کنم چون مطمعن بودم بازم یکاری میکنم که پشیمون میشم و بازم پس زده میشم
رفت بیرون و نفس عمیقی کشیدم
رفتم و لباسامو عوض کردم و از چادر خارج شدم به حالت اماده باش تغییر مود دادمجئون و کانگ وو هم اومدن
از درون خیلی غصه میخوردم اما خب باید قوی باشم...مگه کاره دبگه از پسم بر میاد؟ نه...
توی همین فکرا بودم که حس ورود یه چیز وحشتناکو حس کردم رومو برگردوندم سمتش
اون فرمانده منطقه 0 بود
یه مرد خیلی بلند و عضله ای با موهای مشکی و کل بدنش پر از خط بودسرمو انداختم پایین
میخاستم برم این خیلی ترسناکه
همه احترام نظامی گذاشتن
و حس کردم دقیقا کنار من وایساد
اوقد نزدیک بود ک گرمای نفسش کل صورتمو نوازش میکرد
خیلییی بلند بود در برابرش هیچ بودم
صورتم روی سینهاش بود
+سرتو بیار بالا و بگو اسمت چیه جوجه بهیار
صدای بمی داشت
ترسناک بوووود
اروم چشامو بع سمت صورتش چرخوندم
و باهاش چشم توچشم شدم و لحظه ای شوکه شدم
یخ بود چشاش کتملا یخ و پوچ بود اما حتی با وجود خطوط چاقو رو صورتش جذابو ترسناک بود
_ من ..ک..کیم ..تهیونگم
+ این بهیاره بدرد نخورو کی اینجا فرستاده
شوکه شدم و توچشماش با ناباوری نگاه کردم
_فرمانده من از بهیارای برترم
+ تو هیچ گهی نیستی کیم
حس تو خالی شدن بهم دست داد
+ وقتی نمیتونی از پس خودت بر بیای یا بجنگی ، فقط بلدی پانسمان کنی؟ (بلند خندید) آه تینو همخ بلدن فکر نمیکنم نیازی به تو باشه
با خشم نگاهش کردم
+ اووو میبینمش این جوجه بهیار از من عصبانیه
لبخند خبیثانه ای داشت
یهو لبخندش پوکر شد
و صورتم داغ شد تعادلم بهم خورد و رو زمین افتادم
جای دستشو رو دستم لمس کردم درد داشت
حس کردم یه چیز گرم از بینی و دهانم سرازیر شده
خون بود...
این قدرت یه سیلی بود فقط؟...
اون یه هیولاس...
_ بهت ثابت میکنم که بدردنخور نیستممم
+ اووووم منم واسه همین اینجام
خیلی جدی شد و شروع کرد
+فردا ازتون ازمون میگیرم جوجه سربازا هر کی خراب کنه گم میشه منطقه 1 و تا 5 سال حمالی میکنه
همه شوکه شدن این ناعادلانه بود
+ البته اضاف کنم که بهیارا نمیرن منطقه 11
اومد سمتم و به منو جیمین نگاه کرد جیمین از عصبانیت اشکاش سرازیر بود و میخواست دهنشو سرویس کنه
+یا میتونن زیر خواب فرماندها بشن
با حرفش از شدت خشم از جام پاشدم و سیلی محکی رو نشونه گرفتم سمتش
اما دستمو تو هوا قاپید و خودشو تو فاصله دو سانتیم نگه داشت
حس میکردم جئون خیلی عصبانیه
+ جوجه داری گستاخ میشی باید ادبت کنم اره؟ بهتره بیای چادرم بعد از این سخنرانی
جئون پرید وسط
+ فرمانده لطفا بهیار کیم رو ببخشید ایشون هنوز یاد نگرفتن چطوری صحبت کنن
با ناباوری به جئون نگاه کردم
+ خب خودم ادبش میکنم
+ این کار رو به کم بسپارین
+ او نکنه دوس پسرته جئون
+ خیر قربان دوست پسر من کانگ وو اینجا هستن بهیار کیم کمک های زیادی به منطقه کردن
+به هر حال توی امتحانه فردا باید با بقیه یا بره حمالی یا که زیر خواب تو یا من یا بقیه فرماندها بشه
جئون چیزی نگفت و اطاعت کرد
همه متفرقه شدن
و این یارو ترسناکه هم رفت حتی خودشو معرفی نکرد
یعنی فردا چی در انتظارمه؟
YOU ARE READING
Proud boss (kookv)
Fanfictionخلاصه داستان: رئیس بخش ۱۹ جئون جونگ کوک یه آدم مغرور که عملیات و نظم خیلی براش مهمه و کیم تهیونگ بهیار بخش۱۵که منتقل شده به بخش ۱۹ یه پسر خیلی شیطونه ک هیچوقت با قوانین کنار نمیاد ...توی همین بین این دوتا به پست هم بخورن یا کارشون به هم بیفته... وضع...