جیمین:
بیدار شدم خیلی خسته و کوفته بودم
رفتم سمت اتاق تهیونگ که بهش یسر بزنم
_ تهیون....
این پسر کجا رفته این وقت؟ همیشه خواب بود این ساعت
نظرمو یه کاغذ روی پتوش جلب کرد رفتم سمتش
برداشتمش روش نوشته بود : سولمیت
برای من بود؟
بازش کردم
چخبره اینجاو شروع کردم خوندن
با هرکلمه اش بیشتر گریم گرفت و ناتوان رو زمین افتادم
همون لحظه پشت سرم صدا اومد
+ تهیونگ پاشو ماشین منتظر.....
جونگکوک بود
+ تهیونگ کجاست
بی صدا اشکام شدتش بیشتر میشد فقط و نمیتونستم چیزی بگم
نامهرو دستم دید و از دستم قاپیدش
و هرچی میرفت جلوتر حلقه چشماش ک هی اشک الود ترمیشد رو میدیدم
و نامهرو زد تو سینم و سریع خارج شد
آخ تهیونگ چیکار کردییی
نمیتونستم گریه نکنم
خودکوشی داشت میکرد و شاید الان...
الان دیگه زنده نباشه...
خدای من
_________________________________
جونگکوک:دوس نداشتم ازش دورباشم بزور کناراومدم ک عشق زندگیمو بفرستم بره چون میخواستم ازش محافظت کنم حتی چند نفرو توی سئول استخدام کردم برای بادیگارش ک از دور مراقبش باشن خودشم خبر نداره اون حرفای دیشبش هی مغزمو داره میخوره. با اینکه ازم جدا شده اما هنوز حی میکنم یجای کارمیلنگه
سمت اتاقش رفتم
+ تهیونگ پاشو ماشین منتظر....
جیمینو دیدم ک افتاده رو زمین و گریه میکنه
تهیونگ نبود
استرس گرفتم و خدا خدا میکردم که چیزی که داره توی ذهنم میگذره نباشه
+ تهیونگ کجاست
جواب نداذ فقط گریش شدت گرفت
کاغذ توی دستش نظرمو جلب کرد از دستش گرفتم و شروع کردم خوندننامه تهیونگ:
سلام جیمینا چطوری رفیق ، اگر اینو داری میخونی یعنی هم عشقم به کوکی رو رها کردم هم تورو رها کردم و شاید زنده نباشم دیگه ، دارم میرم انتقام برادرمو بگیرم دنبالم نگردین لطفا میدونم خودکوشیه اما نتونستم تحمل کنم ، نمیتونستم، میتونی بجای من مراقب کوکیم باشی؟ میترسم اذیت بشه جیمین مجبور بودم قلبشو بشکنم...کاش نفهمه رفتم و یجور بپیچونی که من رفتم خونه تا نگرانم نشه راستی بهت گفتم؟ حلقهکوکیو دستم کردم شاید اینجوری حس بهتری داشته باشم . اهاشوگا خیلی دوستت داره جیمین مراقبس باش رفیق اون خیلی عاشقته و در اخر عاشقتونم دنبالم نگردین اگر تا یه هفتع خبری نشه ازم یعنی زنده نیستم لطفا خودتونرو اذیت نکنین و مراقب خودتون باشین امیدوارم درکم کنین
دلم براتون از الان تنگ شده
جیمین...من میترسم...نامه تموم شد و پاهام شل شده بود
اینا چیه؟
چی دارم میبینم
یعنی چی؟
دنبا دور سرم میچرخید
یعنی بایدمنتظر بمونم ببینم کی میخواد برگرده؟
رفتم سمت چادر فرمانده زیرو
و سریع وارد شدم
+چیشده جئون که اومدی
_ بهیار کیم رفته
+ میخاس بره دیگه خودت فرستادیش خونه
_ نه رفته پایگاه اگوست
+چی؟
YOU ARE READING
Proud boss (kookv)
Fanfictionخلاصه داستان: رئیس بخش ۱۹ جئون جونگ کوک یه آدم مغرور که عملیات و نظم خیلی براش مهمه و کیم تهیونگ بهیار بخش۱۵که منتقل شده به بخش ۱۹ یه پسر خیلی شیطونه ک هیچوقت با قوانین کنار نمیاد ...توی همین بین این دوتا به پست هم بخورن یا کارشون به هم بیفته... وضع...