20

134 17 9
                                    

تک تیرو دست گرفتمو رفتم بالای درخت بزرگی ک نشونه کرده بودم
و پایگاه رو نشونه گرفتم
میخواستم ببینم چخبرع داخلش و گزارش جدید
سربازاشون زیاد بود
بهیارشون داشت کمکشون میکرد
چقدر اشناس....چرا حسم عجیبه...
بیخیالش داشتم همینطور نگاه میکردم
که یهو متوجه شدم یه تک تیر بالای برجکشون داره منو نگاه میکنه دیدمش موهای مشکی دست تتو شده و شلیک کرد سمتم و توی دوربین اسنایپر رد شد
اون چطوری‌‌...
زبونم بند اومده بود
وقتش بود برم سمت پایگاه وگرنه ممکن بود بگیرن منو
پاشدم  اروم اروم اومدم پایین
صدای پا داشت نزدیک میشد سریع تر اومدم پایین از ارتفاع متنفر بودم
پام ب زمین رسبد شروع کردم دویدن
صدای پا نزدیک تر میشد
دویدم سمت پایگاه و هی تندو تند تر میدویدم

که دستم کشیده شد
نگاش کردم
موهای مشکی...
پیرسینگ ابروش
ماسک زده بود
چشمای براقش
شوکه نگام میکرد
اشک توی چشماش حلقه زده بود
دستمو بردم سمت ماسکش
کشیدم پایین
هنوز توی شوک بود
_ جونگ کوک؟
+ ته ته

در صدم ثانیه اسلحمو دراوردم سمتش گرفتم و شلیک کردم خورد به سینش
+ تهیونگ شلیک نکن منم کوک منم عشقت نکن

تیر دومو ژدم توی پاش

_ من تهیونگ نیستم اشتباه گرفتی من مین تهوونم

+ تهیونگ مسخره بازی در نیار
_ توعه کثافت برادرمو کشتی
+ نه من نکشتم
_ تو کشتی
+ آگوست کشته احمق
_ دروغ نگو
شلیک بعدیو توی دستش کردم

و دویدم سمت  پایگاه
چم بود
اون چرا حرفاش واقعی بود
تصاویر عجیبی ب سرم هجوم اورده بود
وارد شدم
+گزارش بده مین تهوون
+تهوون؟
_بله
+میبینم ک پرتی
_نه خوبم
+چیشده
_جئون رو دیدم و سه تا تیر حوالش کردم
+اوه خیلیم عالی چیزی گفت؟
_وقت حرف زدن نداشت شلیک کردم بهش از حال رفت
+افرین
_گزارش سربازاشون بیشتر شده حدود پنجاهوچهار تا دژبان و...
+اگر دیدی نیاز داری به شوک برواتاقه شوک
_باشه قربان
+میتونی بری

رفتم سمت اتاقم قلبم تیر میکشید
این چه حسی بود
دستمو گذاشتم رو چشمام خیس بود چرا دارم گریه میکنم
یچیزی گم شده توی وجودم

وقتی رفتم بیرون استراتژی جنگو چیدن قرار بود فردا بریم پایگاه جئون
توی فکر بودم
خوابمنبرد تا صبح
و صبح اماده شدیم برای جنگ
چند ساعت بعد در پایگاه بودیم
تیر اندازی ومیدون مین

آر پی جی رو دستم گرفتم که بالا سرمو دیذم دستش ار پی جیه
روبه همگرفته بودن
جئون بود
+تهیونگگگ
_گفتم اشتباه گرفتیییی

+تهیونگ لطفا به خودت بیا  نمیخوام جنگ کنم باهات دارن دروغ میدن بهت مغزتو شستو شو دادن آگوست+ بهش گوشن ندهو شلیک کن+آگوست داره ازت استفاده میکنه دروغاشو باور نکن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

+تهیونگ لطفا به خودت بیا  نمیخوام جنگ کنم باهات دارن دروغ میدن بهت مغزتو شستو شو دادن
آگوست+ بهش گوشن ندهو شلیک کن
+آگوست داره ازت استفاده میکنه دروغاشو باور نکن

چرا حس میکردم راست میگه

آگوست+ گفتمممم شلیک کن

+ اونا گفتن مردیییی تهیونگ  ما خیلی دنبالت گشتیم ته ته برگرد... لطفا منو بیاد بیار... اون حلقه دور گردنت...

چشمم ب انگشتش خورد ست بود با حلقه دورگردنم  شوک شدم...

که ازدستم کشید ار پی جی رو آگوست و شلیک کرد
و با اسلحه تیر اندازیو شروکردیم ولی جدی نمیجنگیدم
یجای کار میلنگید اون داشت راست میگفت
در باز شد وتعداد زیادی از سربازاشون جنگیدن ما داشتیم میباختیم جنگو پس دستور عقب نشینی دادن
دویدیم سمت پایگاه

من تهیونگم؟
ولی من ته ته
وایسا الان گفتم ته ته؟
اسم من کیم تهیونگه؟
چرا حس گمشدگی دارم
یهو یه تصویر از بوسیدن یه نفر اومد توی ذهنم

تصمیم گرفتم شبانه برم سمت جنگل یواشکی

آگوست+برو اتاق شوک
_چرا؟
+چون خیلی حرف بیخود شنیدی
_اون عوضی داشت دروغ میگفت میکشمش
+ولی عمل کردنت نشون نمیداد اینو
_ من شوکه بودم ببینم چقد میتونه دروغ بده بهم
+ برو اتاق شوک
_ آگوست متاسفام نمیرم حوصله شوک رو ندارم فقط بزار استراحت کنم و برای مرگ اون مادر به خطا نقشه بریزم
+ اوکی منتظر نقشه هات هستم...
رفتم توی اتاق و عصبی تراز همیشه ب اتفاقا فک میکردم به کیم تهیونگ به جونگ کوک به حلقه...
و یهو اون پسر مو زرد بهیار
جیمین؟
چرا اسمشو میدونم؟
اونو میشناسم.؟
پس واقعا یجای کار میلنگه
چرا دلم میخاست جئون رو بغل کنم؟
چرا...
خسته ام بود
باید میخابیدم دیگه حوصله نداشتم
شاید توی خواب یکی راهنماییم میکرد
و اون پسر توی خواب جونگ کوک بودی
کوکی
کوکی
وایسا ببینم
کوک...
این تصویرای نا واضح...
پاشدم لباسمو پوشیدم برم جنگل شب بود
از در پشت رفتم
این صحنع برام اشنا بود
و از دور یه سر بازرو دیدم بعد کلی راه رفتن
شبیه جئون بود
رفتم سمتش و کلت رو رو سرش گذاشتم
_ برگرد و خودتو نشون بوده
+ اومدی بالاخره ته ته
برگشت سمتم جئون بود
+ منتظرت بودم
_ صد بار گفتم من تهوونم چطور میدونستی میام؟
+ میدونستم ادم کنجکاوی هستی مخصوصا الان ک مغزتو شستو شو دادن و فراموش کردی همچیو کنجکاو میشی
_ حرفاتو چطور باور کنم
نزدیکم شد
_برو عقب
+ بزار لطفا بهت ثابت کنم
_ گفتم برو عقب
پنج سانتیم بود و تفنگ روی شقیقش بود
و  نفسم بند اومده بود
اروم نزدیک شد نفسای گرمش ب صچرتم میخورد
+ خیلی وقته منتظرتم تته دلم خیلی برات تنگ شده...از روزی ک اونطوری یهو ول کردی رفتی با اون نامه تنهامون گذاشتی تا روزی که آگوست گفت مردی و تورو کشته تا الان که بالاخره پیدات کردم منتظر این لحظه بودم
و لباشو محکم روی لبام گذاشت گرم بود انگار تیکه گم شده وجودم پیدا شده بود دستم اروم اروم داشت میرفت توی موهاش بیشتر بوسه  میخواستم  بیشترو بیشتر و بیشتر
تفنگم افتاد دستم شل شد کمرمو ب اغوش کشید و از زمین بلندم کرد
و لبامون حرکت میکرد
این چ حسی بود
ازش اروم جدا شدم
_ بزار برم
+ لطفا نرو تته لطفا کیترسم دوباره از دستت بدم
_ نمیتونم بفهمن نیستم بدتر میشه
+ بهشون نگو منو دیدی توی هپروت نرو تته حواست ب همچی باشه نزار ذهنتو شستو شو بدن با شوک مراقب همچی باش قول میدم آگوستو میکشیم قول میدم
_ حرفاتو سعی کن برام ثابت کنی

دستشو برد توی جیبش و عکسی رو بهم داد...
که ثابت میکرد آگوست برادرمو کشته و عکسای جئون رو فتوشاپ کرده بود

+ میتونی فرداشب  بیای پروندهاشو برات میارم
_ باشه میبینمت فرداشب
+ منتظرتم فرشته ی من

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: 3 days ago ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Proud boss (kookv)Where stories live. Discover now