_تا حالا ندیدمش.
_تازه وارده. میدونی از کدوم گروهه؟
_وایت دال یا بلک دال؟
_با صورت خوشگلی که داره باید خودِ دال باشه.
چند نفر خندیدن و یکی پرسید:
_از افراد نزدیک به نامجونه؟
_انگار همینطوره. میبینی که روی یه میز نشستن.
صداها و پچ پچ ها براش ناواضح شنیده میشد. با این حال میتونست حدس بزنه همه راجع به چه کسی حرف میزنن.
پسری توی کت و شلوار سرخ رنگ و چشم هایی تیز که بین تمام یونیفورم پوش های تشنه قدرت، به راحتی قابل تشخیص بود.
دیدن تازه وارد توی مهمونی شخصیِ رئیس پلیسِ پیونگیانگ چیزی نبود که بقیه انتظارشو داشته باشن. مخصوصا که این پسر به قدری پرنفوذ بود که به این مهمونی دعوت بشه.
جیمین به جونگکوک نزدیک شد تا زمزمش رو به گوشش برسونه:
_روی لباسش مدال یا درجه ای نیست. فکر میکنی از کدوم فرقهس؟
جونگکوک کمی از شراب سفید توی گیلاسش رو مزه کرد و بیخیال گفت:
+اگه از ما بود الان کنارمون مینشست.
_اگه از اونها هم بود باید نمادی روی لباسش میدیدیم.
+خب برو ازش بپرس. اصلا برو خودتو معرفی کن.
جیمین سرشو تکون داد و عقب رفت.
_دلم نمیخواد با اونها همکلام بشم. مخصوصا با نامجون.
جونگکوک با نیشخند گفت:
+میترسی؟
_هه، معلومه که نه. ولی دلیلی نمیبینم باهاش حرف بزنم.
+داری حرف های یونگی رو تکرار میکنی.
_چون باهاش موافقم. مگه تو از اونها بدت نمیاد؟
جونگکوک گیلاسش رو روی میز گذاشت و کلافه نفسش رو بیرون داد.
+چرا، خیلی هم بدم میاد. حالا هم که یکی بهشون اضافه شده انگار تنفر منم بیشتر شده.
چند سالی بود که اختلافی رخ داده بود بین دو گروه از بزرگترین چهره های شمال کره. گروه، تیم، حذب، شاید هم فرقه هر چیزی میشد اونهارو صدا کرد. اون دو فرقه کدوم ها هستن؟
سیاست مدار هایی که در پشت صحنه دستورهای خونبار میدن ولی دست های هیچکدومشون قرمز نمیشه. وایت دال ها.
نظامی هایِ اسلحه به دست که ماشه رو میکشن چون یکی باید باشه که دست هاش به خون الوده شه. بلک دال ها.
این دو فرقه با شروع جنگ بزرگ تشکیل شدن. آه راستی از جنگ نگفتم. چیزی هم برای گفتن نیست. نزدیک ۵۰ سال پیش جنگی شروع شد که کشور رو به دو قسمت تقسیم کرد.
YOU ARE READING
𝙥𝙞𝙣𝙤𝙘𝙘𝙝𝙞𝙤 (KookV)
Fanfiction"جایی بین اون تراشه های چوبی توی سینش به قلبی تبدیل شد که فقط برای اون پسر میتپید" ژانر: رومانس، اسمات، مهیج، انگست کاپل: کوکوی/ یونمین/ نامجین قسمتی از فیک: "+بوسه هات حس گول زدن میده فرمانده جئون. جونگکوک کمی مکث کرد و بین پوست شیری رنگش لب زد: +...