A Doll stays a Doll

45 9 0
                                    

+نگه دار نگه دار!

با دستور ناگهانی تهیونگ، جونگکوک جیپ رو گوشه خیابون متوقف کرد.

+چی شده !؟

+بهش درمورد برنامه پیاده روی بام نگفتم.

جونگکوک برای بار صدم توی اون روز پوکر شد!

+شاید چون اون دختره از اول حرف میزد و فرصت نداد که بگی.

با یادآوری دنیل، تهیونگ توی فکر رفت و جونگکوک متوجه شد.

+هی به چی فکر میکنی ؟!

+به اینکه تو بیشتر حرف میزنی یا دنیل...

جونگکوک خلع صلاح شد و نگاهشو به بیرون ماشین آورد. خواست دوباره جیپ رو روشن کنه که تهیونگ خیلی سریع در ماشین رو باز کرد و پرید بیرون.

+هی ته... چیشد؟؟

چند ثانیه بعد تهیونگ با روزنامه‌ای که از پسر کوچولویِ کنار خیابون گرفت دوباره سوار شد. جونگکوک به کار پسرش پوزخندی زد و ماشین رو راه انداخت و اجازه داد صدای بی‌حس تهیونگ، کلمات بولد روزنامه رو بخونه:

+جنگ... صومعه... عروسک‌ها... روستاهای مرزی... صبر کن ببینم! هیچ خبری از قتل دیروز ننوشه. یعنی پیداش نکردن؟

جونگکوک متوجه دست‌های تهیونگ شد که برخلاف صداش، میلرزیدن و کاغذ نازک روزنامه رو مچاله تر میگرفتن. دستش رو از فرمون جدا کرد و روزنامه رو از فشارِ انگشت‌های زخمی پسرش نجات داد:

+منظورت کدوم قاتله عروسک...؟

تهیونگ با چشم های ناباوری که میپرسید 'ماشین رو درست سوار شدم؟!' به جونگکوک نگاه کرد. مرد کنار با دست تتو شده فرمون رو پیچید و لحنش جدی شد:

+پیداش کردن ولی ازش حرفی نزدن. تو هم چیزی نگو ته...

تهیونگ ساکت شد...

به خاطر گریه های دیشبش بود مگه ته؟ باید انتظار 'عوارضِ بعد از بروزِ احساسات' رو میکشید.

+چیزی نگم؟ حتما مامور جئون. فقط اینکه...


با پوزخند دستش رو به پنجره ماشین تکیه داد حرفش رو ادامه داد:

+تا کی چیزی نگم؟ تا وقتی نوبتِ قتل بعدی برسه؟

+شاید دیگه نرسه!

+چطور؟ میخوای برنامه رو عوض کنی؟

+نه عروسک. میخوام قاتل رو عوض کنم. تو فقط همون عروسک من بمون.

𝙥𝙞𝙣𝙤𝙘𝙘𝙝𝙞𝙤 (KookV)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora