walk the walk the walk

46 9 0
                                    

+ساکت شدی! حس میکنم توی خودتی.

جونگکوک بالاخره چیزی گفت و اون سکوت رو شکست. تهیونگ هم تصمیم داشت اون حقیقتو انکار کنه:

+تو امروز زیادی بیش فعال شدی و حرف میزنی. الکی روی من ایراد نذار!

بام بی‌توجه به قلاده، تند تر میدوید و باعث میشد جونگکوک محکم تر بند رو نگه داره.

+سکوتت بم تر از صداته میدونستی؟

تهیونگ به روی خودش با ولی صورتی شدن گونه‌هاش چیزی نبود که کنترلش کنه. بی ربط گفت:

+یااا بام درست راه برو انقدر نرو روی چمن‌ها!

+زخم انگشتات قشنگ تر از عروسک‌هایین که میسازی، میدونستی !؟

+بامیااا آروم‌تر راه بیا احمق کوچولو...

+لباس‌های معمولی بیشتر از شنل صومعه بهت میاد میدونستی؟

تهیونگ ناخوداگاه نگاهی به کاپشن و شلوار مشکی رنگش انداخت. اینبار بام عادی تر از اونی راه میرفت که تهیونگ بهش گیر بده و فرمانده‌اش رو ایگنور کنه!

+این حرف‌ها یعنی چی کوک؟

جونگکوک دیگه قدمی بر نداشت و عروسک ساز هم که تاحالا همقدم اون بود، مقابلش وایستاد.

هر سه ایستادن و بیاید ما هم وانمود کنیم که اینکارشون برای تاثیرگذاری بیشتر حرف جونگکوک بوده. نه برای اینکه بام تصمیم گرفت خیلی بی مقدمه زیر درخت کاری انجام بده!!

جونگکوک گونه‌ی سرد تهیونگ رو نوازش کرد و لبخند کمیابی زد:

+میخوام قلبت رو گول بزنم تا مثل اون شب دوباره اعتراف کنی. میخوام اون حس‌هایی که ازشون حرف نمیزنی رو بدونم.

گول خورد ؟! محض رضای عروسک‌ها... اون صدا و لحن حتی از سنگ هم اعتراف میگرفت. ولی مگه نگفتیم فقط یه حس وجود داره؟ جونگکوک از کدوم حس‌ها میگفت؟!

+توی خودم نیستم. انگار بیرون از خودمم...!

جونگکوک گیج شده اخمی کرد و همراه عروسک ساز و پسر گرگ‌مانندش قدم هاش رو از سر گرفت. تهیونگ نیم نگاهی به جونگکوک انداخت و فهمید باید ساده تر توضیح بده:

+فقط یاد بچگیام افتادم. هیمنو به عنوان اعتراف ازم قبول کن مامور جئون!

+پس برای همین ساکتی. خب حق داری عروسک. اون موقع‌ها تو کوچولو بودی و من هنوز وارد زندگیت نشده بودم. اوه خدا باید خیلی دوران مزخرفی بوده باشه...

ضربه ای به بازوی مامور جئون وارد شد که تنها تاثیرش خنده بیشتر دوتا پسر بود.

+یااا چرت نگو! یادت باشه من همیشه یه برگ برنده ازت دارم که باهاش تهدیدت کنم.

𝙥𝙞𝙣𝙤𝙘𝙘𝙝𝙞𝙤 (KookV)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant