با صدای زنگ های طولانی و متناوب در خونه سریع از جاش بلند شد..میدونست تهیونگ به گفته دکترش به این زودی ها بیدار نمیشه اما بازم نمیخواست خواب معشوقش مشوش بشه..سریع خودشو به در رسوند .با دیدن پسری که با گریه به در میزد خشکش زد.همون بود...همونی که تو بیمارستان دیده بود!*لطفاً...لطفاً کمکم کنین
جونگکوک به خودش اومد و محکم و بدون فکر درو روی پسر بست...با عجز به پشت در تکیه داد..صدای گریه های بلند پسر که با عجز و التماس محکم با مشتاش به در خونش میزد حسابی رو اعصابش بود.خودشو جمع و جور کرد.باید تا تهیونگ خواب بود موضوع رو فیصله میداد.باید بهشون می فهموند که نمیتونه کاری براشون بکنه...درو باز کرد و پسر بالاخره با صورتی که از شدت گریه قرمز شده بود مشتاش بین هوا موند.با مظلومیتی که حتی دل جونگکوک هم به درد میآورد و شدت گرفتن اشکایی که انگار تمومی نداشت شروع به التماس کرد
*لطفاً...التماستون میکنم آقای جئون...هیونگم داره میمیره..لطفاً
پاهاش سست شد و با زانوهاش روی زمین فرود اومد...با عجز زمزمه کرد
*لطفاً
_بیا تو...بی سر و صدا...تهیونگ خوابه نمیخوام بیدار بشه
درو باز گذاشت و رفت سمت مبلای وسط هال نشست
جیمین با عجله خودشو جمع و جور کرد و سمت پسر راه افتاد و روبروش نشست*آقای جئون...التماستون میکنم...هیونگم داره میمیره...اون تنها کسیه که من دارم..این نمیتونه اتفاق بیفته..نمیتونم اونم از دست بدم..لطفاً
بدون اینکه پلک بزنه از چشماش آب روون بود...
_ببینید آقا
*جیمین هستم...پارک جیمین
_بله...جیمین شی.متاسفانه کاری از دست من بر نمیاد ...من اعتقادی به جفت حقیقی و این مسخره بازی ها ندارم.جفت تهیونگ منم و این موضوع قرار نیست تغییر کنه .نمیدونم از داستان من و ته خبر دارین یا نه.ما راه درازی رو اومدیم برای اینکه با هم باشیم.منم بدون اون میمیرم .من و سوکجین شی تو یه شرایطیم و شما دارین ازم میخواین بین جون خودم و یه نفر دیگه یکی رو انتخاب کنم
جین ماجرای عشق افسانه ای رییس هاشو برای جیمین تعریف کرده بود..اون بدون هیچ امیدی اینجا اومده بود اما نمیتونست بذاره هیونگش اینطوری بره..هق هقاش شدت گرفته بود و دستاش به شدت میلرزید..خودشو روی زمین انداخت و تعظیم کرد
با صدای بلند التماس میکرد*خواهش میکنم...نمیتونین این کارو باهاش بکنین...شما خانواده دارین حتما دوستای زیادی دارید هیونگم هیچ کسو نداره..نه... نه... اون هنوز حتی یه دونه از لیست آرزوهاشم خط نزده.بهم قول داده بود همه شونو به دست بیاره لطفاً
صداش ذره ذره بالاتر می رفت و جونگکوک درمونده تر میشد که با صدای تهیونگ سکوت حاکم شد
+ این جا چ خبره!!
YOU ARE READING
be mine
Romanceیعنی فقط عبور کنم و برم؟ نمیتونم بذارم به خاطر من آسیب ببینن ولی... نمیتونین به منم یه فرصت بدین؟