وقتی به آسانسور رسیدن آلفا بعد از زدن کلید پارکینگ، تن امگا رو بین خودش و دیوار حبس کرد.. با دلتنگی تنشو به تن امگاش فشار میداد و سرشو به گردن امگا رسونده بود و عطر پرتقالشو نفس میکشید تا شاید بتونه خودشو آروم کنه و از سر عصبانیت آسیبی به امگاش نرسونه...
×ت..تهیونگ
+هیسسسس! امگا کوچولو بهتره ساکت بمونی چون آلفات الان حسابی ازت عصبانیه
تهیونگ با یه حرکت دستشو به کمر امگا رسوند و اونو از دیوار پشت سرش جدا کرد و به خودش چسبوند...امگای جین داشت تمام تلاششو میکرد که خودشو آزاد کنه تا بتونه آلفای عصبی شو آروم کنه... اما جین هیچ جوره حاضر نبود کنترلو به امگای سواستفاده گرش بده؛ پس فقط سعی میکرد با چنگ زدن یقه ی کیم تهیونگ و تمرکز کردن جلوی امگاشو بگیره...اما به نظر جنگ ناعادلانه ای میرسید وقتی که داغی لبای تهیونگ رو روی گردنش احساس کرد...همزمان که عطر بارون آلفا شدید تر میشد صدای آسانسور که اعلام میکرد به پارکینگ رسیدن هم بلند شد...ترسیده سعی کرد خودش رو از آغوش آلفاش جدا کنه...
×آلفااا..چیکار داری میکنی؟
+آهه...جینی خوشگل من بهتره آروم بگیری چون هیچ دلم نمیخواد امگامو تو آسانسور مارک کنم... اما باید رایحم روت باشه تا کسی دیگه نخواد نزدیک چیزی که مال منه بشه
جین داشت توی اون شرایط کلافه میشد..آلفای احمق تهیونگ زده بود به سرش واقعا؟ زورش به مرد روبروش نمیرسید که از خودش جداش کنه و باید هر جور شده تهیونگ رو برمیگردوند تا این آلفای خنگ کار دستش نداده بود..جین واقعا از دست اون آلفا عصبانی بود ...اول که گند زده بود به نقشش حالا هم که فکر میکرد میتونه بدون هیچ حقی خودشو مالک جین بدونه...
برای ثانیه ای رقص لبهای گرم تهیونگ روی گردنش متوقف شد و سرش بالا اومد تا به چشمای امگا خیره بشه...جین با دیدن اون چشمای زیبا که حالا با رنگ بنفش برق میزدن با خودش فکر کرد که این چشم ها بی نهایت با شکوه به نظر میان...
اما خماری چشم های مرد باعث تلفیقی از ترس و عصبانیت تو وجودش شد تا بتونه پاشو بالا بیاره و با زانوش به عضو پسر بزرگتر بکوبه...درست زمانی که آلفا از درد ازش جدا شد و کمی خم شد سوکجین دستشو لای جنگل مشکی موهای آلفا برد و محکم کشید...آلفا شوکه شده سعی کرد موهاشو از دست امگای چموشش جدا کنه اما مدام کشیده شده موهاش به اینور و اونور بهش این اجازه رو نمیداد...
×یااااا... کیم تهیونگ..بیا بیرون یالاااا...بیا بیرون مرتیکه کله خر تا نکشتمت...زووود
جین چون حسابی از عاقبت کارش و اینکه اگه تهیونگ برنگرده و مجبور شه با آلفای عصبانیش روبرو شه چه اتفاقی میوفته ترسیده بود چشماشو بسته بود و با حرص و صدای بلند جملاتشو پشت سر هم تکرار میکرد ... تا اینکه با صدای تهیونگ به خودش اومد
YOU ARE READING
be mine
Romanceیعنی فقط عبور کنم و برم؟ نمیتونم بذارم به خاطر من آسیب ببینن ولی... نمیتونین به منم یه فرصت بدین؟