part 10

303 71 49
                                    


چند دقیقه ای بود که کوله پشتیشو بغل کرده بود و بق کرده به بیرون زل زده بود

®جینی! خسته نشدی؟

×خفه شو

®جییین! من هیونگتممم

×دیگه تخمم هم نیستی

®یاااااههه...واقعا که خودمم میمونم چجوری از اون دهن به اون خوشگلی همچین کلماتی بیرون میان...مگه تو به من قول نداده بودی که دیگه بد حرف نزنی؟

×من به نامجون هیونگم قول داده بودم اونم اینکه فقط جلوش حرف بد نزنم..الان که دارم با یه شیاد عوضی حرف میزنم

®واااای تا حالا هیچ کس مستقیم تو همچین زمان کمی اینقدر بهم توهین نکرده بود..نیم ساعتی  هست مدام داری بهم بد وبیراه میگی

×خواهش میکنم قابلی نداشت...چجوری تونستی این همه سال همچین موضوعیو ازم پنهون کنی

®جین باور کن من نمی‌خواستم چیزی رو ازت پنهون کنم..چندبار هم خواستم بهت بگم اما اینقدر همیشه خنگ بازی درمیاوردی که پشیمون میشدم

×میشه بفرمایید چه ربطی به خنگی من داره؟ فقط همین مونده بود که گناه خودتو تقصیر من بندازی

®جین من همیشه لباس مارک میپوشیدم..همیشه با ماشین شخصی میومدن دنبالم تو دبیرستان...من الان یه ماشین میلیاردی سوار میشم حالا میشه بگی تقصیر کیه که نفهمیده

×خب...خب...تو می‌دونی من به این چیزا توجه نمیکنم...لباس مارکو که تشخیص نمی‌دم ماشینارم فکر میکردم کار همون فامیل پولدارتونه که گفته بودی بابات پیشش کار می‌کنه...تو همیشه میگفتی اون مث پسر خودش تو رو دوست داره منم فک کردم عجیب نیست اگه همچین کارایی برات بکنه

®اوههه خدا دونسنگ خنگ من..آخه کی همچین کارایی رو برا بقیه می‌کنه

×حالا هرچی...همین که فهمیدم بهم دروغ گفتی کافی بود که ازت بدم بیاد..حالا که فهمیدم داداش کیم تهیونگی این یعنی دیگه ازت متنفرم...مخصوصا با اون همه داد و بیدادی که سرم کردی تا مجبورم کنی بیام...

®عیب نداره جینی...اگه با از من متنفر شدن بتونی زنده بمونی میتونم منفور ترین آدم کل دنیا بشم...در واقع تو خیلی سنگدلی جین...باورم نمیشه که با وجود دیدن بلایی که تو این سه چهار روز سر جیمین اومده هنوزم نمی‌خوای برای زنده موندن بجنگی

جین چند باری دهنشو باز و بسته کرد تا جواب مرد مقابلشو بده اما نتونست هیچ کلمه ای بگه..دقایقی بعد جلوی در خونه تهکوک بودن.در خونه توسط تهیونگ باز شد اما اون هیچ نگاهی به برادرش و مهمانی که قرار بود اونجا موندگار بشه نکرد...جلوی در برای ثانیه هایی بینشون سکوتی بود که هیچ کس تلاشی برای شکستنش نکرد تا اینکه بالاخره تهیونگ بی هیچ حرفی از جلوی در کنار رفت. همینطور که سمت هال خونه می‌رفت تا جسم خستشو روی مبل بندازه گفت

be mineWhere stories live. Discover now