part 19

771 73 142
                                    


دیدن تهیونگ توی اون حال وحشتزده اش کرده بود!

امروز آلفاش زودتر از سر کارشون اومده بود و وقتی کوک به خونه رسیده بود با بوی غلیظ و عجیب آلفاش روبرو شد. خودشو به بدن بی جون شده همسرش رسوند و جسم ملتهبشو در آغوش گرفت... اما الان بعد از گذشت چند ساعت در حالی که همدیگه رو در آغوش گرفته بودن گریه میکردن... یکی از درد جسمش و یکی از درد قلبش!

کوک فکر میکرد مثل همه این سال ها میتونه آلفای تهیونگو راضی نگه داره اما حقیقت به طرز وحشتناکی به صورتش کوبیده شده بود. جونگکوک کسی رو میخواست که به اون متعلق نبود و این دردناک ترین داستان عاشقانه دنیاست!

در حالی که خودش داشت اشک میریخت، اشک چشم های معشوقشو پاک کرد و بوسه تلخی روی لب هاش نشوند. بوسه ای که تمام جون جونگکوک رو روی لب های تهیونگ جا گذشت و شکسته شد!

با عجله از تخت بیرون اومد گوشیشو برداشت و همینطور که به جین زنگ میزد سمت در خونه رفت...

____________________________

ثانیه ها براش عشوه میومدن و عبور نمیکردن و این زمان کوفتی نمیگذشت! یک ساعتی گذشته بود که تصمیم گرفت بره سمت خونه... پشت در های خونشون بایسته و با چشمای خودش به آتش کشیده شدن قلبشو تماشا کنه... به هر حال خودکشی کردن برای هرکسی شیوه خودشو داره مگه نه؟

به محض رسیدن به خونه با در های باز خونه مواجه شد. ترسیده داخل رفت و متوجه شد خبری از فرومون های آلفاش نیست.سمت اتاقشون پا تند کرد وبا چیزی مواجه شد که برای لحظه ای تنفسش رو متوقف کرد...

تهیونگ در حالی که دو سه تا ویال تزریقی کنار دستش بود، روی زمین از حال رفته بود! ترسیده سمتش دوید و با بدن سرد شده اش مواجه شد.کپ کرده بود و فقط به چشمای بسته شده تهیونگ زل زده بود که کسی بدن همسرشو از دستاش بیرون کشید. دکتر خانوادگیشون بود..

§ احمق بالاخره کار خودشو کرد! کوک لطفا یکم آب یخ و یه ظرف خالی کوچیک برام بیار

_دکتر کیم! التماست میکنم بگو تهیونگم چش شده؟

§نترس کوک زودی خوب میشه فقط وسایلا رو بهم برسون ....

______________________________

حال عمومی تهیونگ خوب بود و دکتر بالا سرش بود.اما جونگکوک بی نهایت عصبانی بود. اون با دستای خودش همسرشو به اون امگا تقدیم کرده بود ولی اون احمق همسرشو ول کرده و رفته و باعث شده به این حال بیفته! مصمم بود جین رو پیدا کنه و به خونه برگردونه.. احتمالا اگه دست خودش بود یه مشت هم به صورت اون امگای هپلی میزد اما متاسفانه کوک برای دست بلند کردن روی یک امگا زیادی مهربون بود.

با سرعت خیلی زیادی سمت خونه جین و اون بتا روند.
وقتی به خونه رسید با مشتای محکمی به در میکوبید و صدا میزد

be mineWhere stories live. Discover now