حالا هر دو پسر توی خونه ی مشترکشون روی تخت جین بودن. جیمین تقریبا خودشو توی بغل جین حل کرده بود، هر چند وقت یک بار هم سرشو تو گردنش فرو میکرد و عین گربه ها خودشو میمالید و عطر پرتقال هیونگشو بو میکشید*جینی؟ به نامجون هیونگ چی گفتی؟
×هیچی. هیونگت اشتباهشو پذیرفت و صادقانه مثل یه مرد عذرخواهی کرد
*خخخخ... هیونگ خیلی بدی من نباید از دیدن این صحنه محروم میشدم... دیدن عذرخواهی کیم سوکجین نصیب هر کسی نمیشه
×چی میگی بچه..مگه اولین باره عذرخواهی میکنم؟ من همیشه اشتباهاتمو میپذیرم
*اولین بار نیست عذرخواهی میکنی اما اولین باره که واقعا متاسفی
×یاااا...
خب جین خیلی نمیتونست اعتراض کنه چون بارهایی بود که عذرخواهی کرده اما خب از ته قلب متاسف نبوده و بارهایی بوده که متاسف بوده اما غرورش اجازه نداده بود عذرخواهی کنه پس باید میپذیرفت..
*خب هیونگ تعریف کن چجوری خودتو براش لوس کردی ها؟ باز شبیه گربه شرک شده بودی؟ شروع کردی فین فین کردن؟
×یاااا من هیچ وقت همچین کارایی نمیکنم
اما با دیدن قیافه حق به جانب جیمین که انگار بزرگ تو پیشونیش نوشته بود من دست پرورده خودتم خر نمیشم تسلیم شد...
×خیلی خب...میدونی که هیونگ هیچ وقت نمیتونه از جینی عزیزش دلخور بمونه.. ولی واقعا بغض کرده بودم حتی شاید خب فقط شایدااا چند قطره اشکم ریختم... راستش فک کنم چون نامجون به قیافه مظلومم عادت نداره همیشه زود تسلیم میشه اما ایندفعه واااااقعا ناراحت بودم حتی نفسمو حبس کرده بودم چون واقعا میترسیدم نامجون این دفعه دیگه ولم کنه و بره اما بغلم کرد و گفت فراموشش کنم گفت هیونگ هیچ وقت نمیتونه از جینی خوشگلش ناراحت بمونه
*وااااای هیونگ این خیلی نامردیه.. دفعه آخر که از من ناراحت شد سیزده روز تموم عین بدبختا خودمو به در و دیوار زدم تا بخشیدم اونم آخرش چون تو بهش گفتی بخشیدم اما هیچ وقت از تو ناراحت نمی مونه... راستش هیونگ اگه من جای نامجون بودم عمرا به این راحتی ها بات آشتی میکردم... راستش نامجون هیونگ خیییلی خوبه
×آره حق با توعه... جونی بیشتر از لیاقت من باهام خوبه
*آ راستی اگه هیونگ آشتی کرد پس چرا نیومد خونه؟
× گفت میره راجع به اون عوضی یکم تحقیق کنه چند دقیقه پیش پیام داد گفت تو راهه
چند دقیقه ای بین دو پسر سکوت بود تا اینکه با صدای جیمین بالاخره شکست.
*هیونگ یادته چجوری با هم آشنا شدیم؟
جین خندید و گفت:
×مگه میشه یادم بره؟ داشتم توی حیاط پشتی کتاب میخوندم که دیدم پارک جیمین لوس بازم داره با کیوت بازی و ادا اطوار خودشو از دردسر قلدرا نجات میده... راستش دلم میخواست خفه ات کنم وقتی میدیدم فقط چون ناز و ملوسی همیشه همه کارات پیش میره! اما دیدم هان سونگ پاگنده داره یقه تو میکشه و عین سوسک له شده با رفیقش اینور اونور پاست میدن ... آههه اینقدر سر و صدات رو اعصابم بود که مجبور شدم بیام جلوشونو بگیرم

VOUS LISEZ
be mine
Roman d'amourیعنی فقط عبور کنم و برم؟ نمیتونم بذارم به خاطر من آسیب ببینن ولی... نمیتونین به منم یه فرصت بدین؟