🕷THE ASHES🕷

3.3K 587 119
                                    


پارت ۱۸:
خاکسترها

-باورم نمیشه حتی کارمون به تخت هم نکشید.

تهیونگ با ناباوری غرغر کرد و گونه اش رو به سینه ی عضله ای جونگکوک فشار داد. پسر بزرگتر دستش رو دور بدنش حلقه کرده بود و بدن برهنش رو محکم در اغوش گرفت.

-نمیتونستم تا طبقه بالا ببرمت، فقط دلم میخواست زودتر انجامش بدم و بدنت رو حس کنم.

جونگکوک با شیطنت و صداقت جواب داد و حرکت نرم نوک انگشت هاش رو روی کمر و بازوهای پسر ادامه داد.
-حالا... دوستش داشتی؟

جونگکوک با شک و تردید پرسید.
تهیونگ سرش رو بلند کرد تا بتونه صورت پسر موبلند رو ببینه:
-چرا همچین سوال عجیبی داری میپرسی، معلومه که داشتم!

جونگکوک سر کج کرد:
-هوم... راست میگی از ناله های بلندت معلوم بود.

تهیونگ با خجالت، اما گستاخی لاله ی گوش جونگکوک رو محکم گاز گرفت و سمت خودش کشید. جونگکوک اخی زیرلب گفت و با چرخوندن سرش گوشش رو از بین لب های تهیونگ نجات داد.
-اوم... خیلی گوشت نرمه، باید یادم باشه سری بعد من این پوست سفید رو پر از گاز و هیکی کنم..

-اوه... جدی؟

جونگکوک با شیطنت زمزمه کرد و با یه حرکت بدن تهیونگ رو زیر بدن خودش کشید و بالا سرش خیمه زد:
-اونوقت برای دوست پسرای دیگت هم همچین نقشه هایی میکشیدی، اقای کیم؟

تهیونگ میدونست هروقت جونگکوک ازش طلبکار باشه اینطور صداش میزنه و الان هم دقیقا میدونست پسر داره درباره ی چیزی گله میکنه. خنده ی دلبرانه ای کرد و با خنده اش پروانه هارو توی شکم پسر بزرگتر به پرواز دراورد.
-چیشده اقای جئون؟ حس خیانت و دروغ وجودت رو فرا گرفته؟ ببینم تو که فکر نمیکنی من خودمو بخاطر یه کراش عمیق تا ۲۶ سالگی باکره نگه میدارم، هوم؟

جونگکوک با مستی بینیش رو به گونه ی نرم تهیونگ کشید:
-اوه، پس اعتراف میکنی که از اول هم میخواستیم... کراش عمیق نه؟

و با شیطنت سرش رو داخل گردن تهیونگ فرو کرد و با گاز های ریز مشغول قلقلک دادن پسر کوچیکتر شد. تهیونگ به خنده افتاد و تلاش کرد با فشار دادن قفسه سینه ی جونگکوک اون رو عقب بکشه اما فایده ای نداشت و صدای خنده هاش و دست و پا زدنش هر لحظه شدیدتر میشد.
-اوکی... خیله خب... اره... اعتراف میکنم... بسه... بسه...

جونگکوک بالاخره عقب رفت و با خنده و موهای بلند و مشکی رنگی که دور و بر صورتش پخش شده به تهیونگ نگاه کرد. پسر کوچیکتر با نگاه عمیق جونگکوک روی خودش، سرخ شد و سرش رو چرخوند:
-خیله خب... دیگه بهتره بخوابیم! من خیلی خستم.

جونگکوک گونه ی پسر رو نوازش کرد و بخاطر نرمی شدیدش پلک هاش رو روی هم فشار داد:
-داری از زیرش در میری تهیونگ!

SPIDERMAN🕷| KVМесто, где живут истории. Откройте их для себя