پارت ۹:
تَنِش
درحالی که دستمال رو روی گونه های داغ و عرق کرده ی پسر میکشید به ارومی دارو رو داخل دهانش ریخت تا شاید بتونه تبش رو پایین بیاره. چندین ساعت از بیهوشیش میگذشت و این جونگکوک رو خیلی نگران میکرد. اما وقتی نفسی گرفت و انگار از یه کابوس بیدار شده با ترس روی تخت نشست جونگکوک از جا پرید.
-هی... هی... هی... اروم باش... اروم... همه چی اوکیه...دستش رو روی گونه ی تهیونگ گذاشت و پسر گیج و ترسیده رو مجبور کرد تا توی چشم هاش نگاه کنه:
-تهیونگ منم! جونگکوک!تهیونگ بالاخره با دیدن تیله های مشکی رنگ جونگکوک اروم شد و با گذاشتن ارنج هاش روی تخت تقریبا به حالت نیمخیز درومد. اونقدر جون نداشت تا راحت و صاف بشینه.
جونگکوک تنها توی سکوت به پسر خیره مونده. چشم های شکلاتی رنگش میلیون ها ستاره توشون جا داده و موهای فر و مشکی رنگش روی ابروهاش ریخته بود.
نگاه تهیونگ روی بازوی بخیه خورده و باندپیچی شدش افتاد. انگار تازه داشت بیاد میاورد که چه اتفاقایی افتاده.
-تو پیدام کردی؟
اروم زمزمه کرد و دوباره نگاهش رو به جونگکوک داد.جونگکوک بالاخره دستش رو از روی صورت پسر برداشت و صاف نشست:
-اره. توی کوچه افتاده بودی. کتک خوردی؟تهیونگ اب دهانش رو پایین فرستاد و به ارومی سر تکون داد. پلکاش رو روی هم فشار داد و دوباره روی تخت دراز کشید:
-چقدر سرم درد میکنه.جونگکوک دارو هارو برداشت و سمت اشپزخونه رفت:
-سرماخوردی. میخواستم ببرمت بیمارستان ولی...-نه... نه... من خوبم... فقط...
جونگکوک داروهارو برگردوند و از اشپزخونه به پسر نگاه کرد:
-فقط؟-تو... مردعنکبوتی رو... دیدی؟
جونگکوک سرش رو پایین انداخت و به ریختن دوتا کافی توی لیواناشون ادامه داد.
چی باید میگفت؟
-ام... نه... ندیدمش... تو تونستی ببینیش؟تهیونگ با کلافگی و ناراحتی صورتش رو پوشوند:
-اون نجاتم داد... وای خدا گند زدم.جونگکوک دوباره کنار پسر نشست و لیوان رو سمتش گرفت:
-چرا دنبالش بودی؟تهیونگ به فاصله نزدیکشون با دقت نگاه کرد.
نمیتونست به جونگکوک حقیقت رو بگه.چطور باید حقیقت رو میگفت، اینکه"میخواست با مرد عنکبوتی رو به رو بشه و عین احمق بگه داشته جاسوسی میکرده و الان پشیمونه از کارش؟"
این تصمیمش زیادی بچگونه بود اما تصور اینکه قهرمان، خودش بالاخره بعد از اینکه خبرهاش اینور و اونور پخش شده همه چیز رو بفهمه براش عذاب اور بود.
-فقط... میخواستم... توجهش رو جلب کنم، اره... همین.
VOCÊ ESTÁ LENDO
SPIDERMAN🕷| KV
Fanfic🕷اسم: مردعنکبوتی (کامل شده) 🕷ژانر: عاشقانه/هیجانی/کمی طنز/اسمات🔞 🕷کاپل: کوکوی 🕷کاپل فرعی: ندارد 🕷نویسنده: mj_storiess (برای دیدن تیزر، اطلاعیه اپ و اسپویل، میتونید به چنل تلگرامی من جوین بدین: ایدی: @mj_storiess) ⚠️خلاصه: همه چیز از وقتی شروع...