جونگکوک
رفتم سوار آسانسور شدم و رفتم طبقه همکف
با اعتماد به نفس راه میرفتم
از بین امگا ها و آلفا ها میگذشتم
از کنار هر کس میگذشتم بر میگشت نگام میکرد
خب بابا خودم میدونم خوشگل شدم
تهیونگ کش شدم
جلو در منتظر موندم تا تهیونگ بیاد
دیدم یه ماشین بوگاتی مشکی داره نزدیک میشه
جلوی من پارک کردو پیاده شد اما تهیونگ نبود
داشتم غرغر میکردم طبق معمول
که صدایی تو گوشم گفت:باز چیشده توت فرنگی من غر غر میکنه
با اخم برگشتم بگم چرا دیر اومدی که نگاهم به
تیپ جونگکوک کشش افتاد...یه شلوار مشکی کتان پوشیده بود
با نیم بوت مشکی
یک یقه اسکی مشکی که زیر شلوارش برده بود
و و با کمربند نسکافه ای رنگ بسته بود
کت نسکافه ای با ساعت همرنگ کتشتهیونگ: جونگکوکم خوبی ؟
آره بابا خوبم و تو دلم قربون صدقش رفتم
اخه ببین قد و بالاش
هیکل چهارشونه
وای الهه ماه عاشقتم که من
چه جفتی برام قرار دادیدستم گرفت باهم به سمت ماشین رفتیم
در کنار راننده برام باز کرد نشستم
خودشم نشست و راه افتاد
تهیونگ : توت فرنگی من چطوره ؟
با عشوه بهش نگاه کردم و گفتم :
مگه میشه پیش آلفام بد باشم
بعد موهام با ناز پشت گوشم بردمتهیونگ: توله کم دلبری کن ،میخورمتا!!
خندیدم و مشتی حواله بازوش کردم
اخخخخ تهیونگ چرا انقدر سفتی
دستم درد گرفت این بازو یا آهنخندید و گفت :
نه عزیزم دستای تو زیادی کوچولو و ظریف
بعدم دستمو گرفت و بوسیدتهیونگ: خب بیبی من دیگه درد سینه و کمر نداره؟!
نه مرسی تهیونگ دیروز خیلی ماساژ خوب بود.
تهیونگ :هروقت درد داشتی بهم بگو دوست ندارم درد بکشی
راستی با پدرت حرف زدم ،دعوتشون کردم بیان پک
امشب میرسند.اخجون دلم براشون تنگ شده
مرسی عشقم
بلند شدم گونش بوسیدم به عادت همیشهتهیونگ : رسیدیم بیبی
پیاده شدیم دستام دور دست تهیونگ حلقه کردم رفتیم داخل پاساژ
تیهونگ : تو باز شلوار تنگ پوشیدی توت فرنگی؟!
نه این اونقدر تنگ نیست راحت رفت بالا
YOU ARE READING
Everlasting Love•°vkook•°
Fanfictionاولین فیکم حمایت کنید😉 جیمین: خرگوش احمق چرا انقدر غرغر میکنی باز کی تو پاچت گذاشته عین شتر رم کردی؟! جونگکوک: اولا جوجه زشت اونکه تو پاچش همه چی گیر میکنه تویی دوما اون اسب رم میکنه نه شتر !!.... ... .... امگا های قصه ی ما خاص اگر دوست نداری امگا...