خرید part 20

2.7K 187 8
                                    

جونگکوک

رفتم سوار آسانسور شدم و رفتم طبقه همکف

با اعتماد به نفس راه میرفتم

از بین امگا ها و آلفا ها می‌گذشتم

از کنار هر کس می‌گذشتم بر می‌گشت نگام میکرد

خب بابا خودم میدونم خوشگل شدم

تهیونگ کش شدم

جلو در منتظر موندم تا تهیونگ بیاد

دیدم یه ماشین بوگاتی مشکی داره نزدیک میشه
جلوی من پارک کرد

و پیاده شد اما تهیونگ نبود

داشتم غرغر میکردم طبق معمول
که صدایی تو گوشم گفت:

باز چیشده توت فرنگی من غر غر میکنه

با اخم برگشتم بگم چرا دیر اومدی که نگاهم به
تیپ جونگکوک کشش افتاد.‌‌..

یه شلوار مشکی کتان پوشیده بود
با نیم بوت مشکی
یک یقه اسکی مشکی که زیر شلوارش برده بود
و و با کمربند نسکافه ای رنگ بسته بود
کت نسکافه ای با ساعت همرنگ کتش

تهیونگ: جونگکوکم خوبی ؟

آره بابا خوبم و تو  دلم قربون صدقش رفتم
اخه ببین قد و بالاش
هیکل چهارشونه
وای الهه ماه عاشقتم که من
چه جفتی برام قرار دادی

دستم گرفت باهم به سمت ماشین رفتیم

در کنار راننده برام باز کرد نشستم

خودشم نشست و راه افتاد

تهیونگ : توت فرنگی من چطوره ؟

با عشوه بهش نگاه کردم و گفتم :

مگه میشه پیش آلفام بد باشم
بعد موهام با ناز  پشت گوشم بردم

تهیونگ: توله کم دلبری کن ،میخورمتا!!

خندیدم و مشتی حواله بازوش کردم
اخخخخ تهیونگ چرا انقدر سفتی
دستم درد گرفت این بازو یا آهن

خندید و گفت :
نه عزیزم دستای تو زیادی کوچولو  و ظریف
بعدم دستمو گرفت و بوسید

تهیونگ: خب بیبی من دیگه درد سینه و کمر نداره؟!

نه مرسی تهیونگ دیروز خیلی ماساژ خوب بود.

تهیونگ :هروقت درد داشتی بهم بگو دوست ندارم درد بکشی

راستی با پدرت حرف زدم ،دعوتشون کردم بیان پک
امشب می‌رسند.

اخجون دلم براشون تنگ شده
مرسی عشقم
بلند شدم گونش بوسیدم به عادت همیشه

تهیونگ : رسیدیم بیبی

پیاده شدیم دستام دور دست تهیونگ حلقه کردم رفتیم داخل پاساژ

تیهونگ : تو باز شلوار تنگ پوشیدی توت فرنگی؟!

نه این اونقدر تنگ نیست راحت رفت بالا

Everlasting Love•°vkook•°Where stories live. Discover now