وابستگی25 part

2.9K 182 41
                                    

جونگکوک

غذامون که خوردیم رفتیم رو کاناپه های رو به رو تلویزیون نشستیم و بابا زد شبکه خبر

تهیونگ : باید به همه اعلام کنم جفتم پیدا کردم
اعضای پک خیلی وقته منتظر لوناشون بودند.

فقط جونگکوک تو مراسم باید شیفت داشته باشیم و به شکل گرگ مون در بیام
بذار دوره هیتت تمام بشه بعد اعلام می‌کنم

خیلی جلو بابام خجالت کشیدم در مورد هیتم گفت
سرم تو بازوی تهیونگ قایم کردم

بابام خندید و گفت: نگاه توله خرگوشمون چه خجالتی شده مینهی (اسم مادر جونگکوک)

همه زدند زیر خنده من کلا محو بودم تو افق

قرار بود تا مراسم مامانم و بابام بمونند.

تهیونگ می خواست بره به کار هاش برسه اما من با این وضعیت نمی تونستم دوریش تحمل کنم با بغض گفتم:

تهیونگ میشه نری یا منم ببری بدون رایحه و وجود تو برام سخته درد هیت

تهیونگ: الهی قربونت بشم من بغض نکن زندگیم
دستش دورم انداخت و گونم بوسید

کنار گوشم گفت :
توله لباسای منو بپوش تا بیام ، کار مهمی پیش اومده
همونطور که نشسته تو بغلش بودم
زیر فکش بوسیدم که صدایی اومد.

برگشتم دیدم مامانم داره از ما عکس میگیره و همراه بابام با ذوق به ما نگاه می کنند.
هیچی سوژه نشده بودم که شدم.

جونگکوک: ماماااااان پاکش کن اومدم بلند شم که کمرم گرفت

لبم از درد به دندون گرفتم یه چشم غره به مامانم و بابام که با نیش باز بهم نگاه می‌کردند رفتم

تهیونگ: تو فقط همینجا بشین جونگکوک و با دستش کمرم ماساژ داد

تهیونگ: خب نظرتون چیه بعد از ظهر بریم کنار دریا شبم اونجا بمونیم؟

با ذوق برگشتم گفتم عالیه دلم برا دریا تنگ شده

پدر و مادرمم موافقت کردند.

تهیونگ : خب بلند شو جونگکوک بریم بالا

با مظلومیت بهش نگاه کردم واقعا بدجور درد میکرد پایین تنم نمی تونستم از جام تکون بخورم

براید استایل بغلم کرد دستم انداختم دور گردنش
رفتیم به سمت اتاقمون

منو گذاشت رو تخت لباسش در آورد

تهیونگ: توله لباست در بیار این بپوش

هودیم به کمک خودش در آوردم لباس تهیونگ که از هودی خودمم بلند تر بود پوشیدم

تهیونگ: آخه چرا انقدر کوچولویی توت فرنگی بعد محکم تو بغلش چلوندم و لبام بوسید.

منم از خدا خواسته همراهیش میکردم با شیطنت زبونش مکیدم که با ولع شروع کرد به خوردن زبونم و 
رونم به دستش گرفت فشرد

دیدم کار داره به جای باریک میرسه الان دوباره تحریک میشم کونم از دست میدم

با دستم هلش دادم عقب گفتم : ته بسه عزیزم دیرت میشه
با لب و لوچه آویزون یه بوسه دیگه رو لبام گذاشت و رفت لباساش عوض کنه

من خودم پرت کردم رو متکا و سعی کردم بخوابم تا بعد از ظهر انرژی داشته باشم

_________________________________________

تهیونگ

دلم می خواستم پیش تولم بمونم
ولی خب خیلی کار دارم

لباسم با یک کت شلوار نوک مدادی
با پیرهن مشکی عوض کردم
رفتم از اتاق لباس بیرون

خدا کیوت مچاله شده زیر پیراهنم خوابیده
بغلی خودم توله قشنگم

با چندتا از لباسام براش لونه درست کردم تا با خیال راحت بخوابه

به طور باورنکردنی احساس فوق العاده ای که داشتم رو چهره همیشه سردم ،گرمای عجیبی بخشیده بود

ادامه دارد ...
بچه ها ببخشید پارت کوتاه
خوابم گرفته بود وسط نوشتن این پارت
دستم خورده تموم نشده انتشار زدم😑

پارت بعدی جبران میکنم

پارت بعدی جبران میکنم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Everlasting Love•°vkook•°Where stories live. Discover now