پارت يازدهم= مهره ی سوخته
Part11=burnt nut
✞︎_________ دفترچه خاطرات:_________✞︎
_در این صفحه خاطره ای وجود ندارد_
_به جز شوری اشک_
✞︎___________مین_یونگی___________✞︎+چی دارین میگین؟ من واقعا چی هستم؟!
_صبر کن تند نرو کوکی.. این فقط یه فرضیه اس... ما ازش اطمینان نداریم...
جیمین کمی به پسر نزدیک شد تا توضیحات بیشتری رو بگه:
_من و یونگی مدت هاست درباره ی شخصی که قدرت دینیتری رو داره تحقیق میکنیم ... و خب چیزایی زیادی از دی ان ای باقی مونده ی افرادی که خون سیاه داشتن فهمیدیم...
همونطور که نفس های گرمش تضاد بین هوای سرد محوطه رو عمیق تر می کردن گفت:
+چه چیزایی؟
_جاهایی از افسانه درست نیست... انگار چیز هایی ناگفته مونده ... افسانه ای که با دروغ امیخته شده و مردم باورش کردن
+یعنی میگی افسانه ی دینیتری یا همون خون افرودیت دروغه؟
جیمین که نگاهاش رو قفل نگاه هایی کرده بود که خواهان حقیقتی خونین بودن گفت:
_نه کاملا... بعضی از تیکه های داستان غیر منطقین اما هنوز نفهمیدیم داستان اصلی چیه... و مهم تر از همه در رابطه با قدرتی که داری...
پسر با لب هایی ترک برداشته از سر اضطرابی کاذب ، کلمات جیمین رو مورد هجوم قرار میداد!
+قدرتم؟ منظورت خون سیاهه؟
_اره... این نمیتونه به صورت ذاتی در تو به وجود اومده باشه ... انگار ی چیزی مثل پیوند خون داخل تو اجرا شده... اشتراک خون تو و خون دینیتری..
پسرک با کلافگی گفت:
+واقعا گیج کننده اس... این پیوند خون چطور اجرا شده
_بزار واضح تر بیانش کنم.. وقتی به دنیا اومدی شخصی خون تو و خون دینیتری رو بهم پیوند زده... به عبارتی خون دینیتری رو به رگ هات تزریق کرده و باعث شده که قدرت واقعی دینیتری رو به ارث ببری
جونگ کوک که ذهنش درگیر مسائلی ناکام شده بود پرسید:
+اگه اینطوره... چرا من رو انتخاب کردن ...
_خونت به طرز شگفت انگیزی به خون دینیتری واکنش نشون داده و اون رو پس نزده... افراد زیادی نیستن که روشون پیوند خون انجام میشه و زنده میمونن... اگه بخوام واضح تر بگم تو اولیش هستی که زنده مونده
+یعنی امکان داره این اتفاقی باشه که خونم ،خون دینیتری رو پس نزده؟
یونگی که تا اون لحظه ساکت بود گفت:
×من اینطور فکر نمیکنم.. باید حقیقتی پشت پرده وجود داشته باشه...
_درسته..امکان نداره همچین چیزی به صورت رندوم اتفاق بیوفته... این وسط چیزی هست که ما نمیدونیم....
YOU ARE READING
𝐷𝐼𝑁𝐼𝑇𝑅𝐼 [𝑉𝑘𝑜𝑜𝑘]
Vampire/دینیتری/ " رد خونمو دنبال کرد و به اشتباه به قلبم رسید" دینیتری : داستان زندگی افرادی که سر بازی عشق و قدرت کیش و مات شدن! " یکی زیر دود سیگار اسیر میشه و دیگری درون سایه ی مرگ.. هر دو اسیرن... اهمیتی نداره زندانبانشون کیه... مهم اینه که انسان قبل...