Part 13

122 26 8
                                    

تهیونگ روی برگه ها امضا میزد هیو کنارش قهوه میخورد و ساکت بود یه هفته بود ک تو خودش بود و ته نگرانش بود
در باز شد و گاردی داخل شد و تعظیم کرد
-قربان برادر پارک جیمین و به بیمارستان بردن
چشمای هیو گشاد شد ولی ته هیچ ری اکشنی نشون نداد
-ک..کدوم بیم...
با نگاهی به برادرش حرفشو خورد
ته سیگارشو رو لبش گذاشت و آتیش زد
-میتونی بری
پاهاشو رو پای هیو گذاشت
-پاهامو ماساژ بده هیو...
هیونجین سریع فنجون و رو میز گذاشت و پاهای ظریف برادرشو اروم ماساژ داد نگران فلیکس بود ولی نمیخواس برادرش ناراحت شه با اینکه ته همه چیزو بهش نگفته بود
دود سیگارشو بیرون داد
-با چن تا گارد پنهانی برو بیمارستان
-چی
-فک کردی نمیفهمم هنوز دوسش داری ولی ازش دلخوری؟ من باهاش مشکل دارم نه تو
-ولی هیون...
-ولی و اما نداره..پای عشقت بمون کیم هیونجین حتی اگ ازش دلخوری...دلخوریا رفع میشن و اگ از دستش بدی دیگ دادی...حالام برو
-پاهات چی
-نمیخواد خبری شد به من بگو...حواست باشه پنهانی نمیخوام چو بیفته پسر کیم رفته ملاقات پسر پارک
-چشم

پسر قد بلندی با ماسک و کلاه نزدیک جیم شد
+ح..حالش چطوره
صدا و چشمای نگرانش رو میشناخت اما این نمیتونست جیمین رو از حرفایی که میخواست بزنه منع کنه
_ایست قلبی...برو...با دسته گل برای مراسم بیا
بی روح و خسته گفت البته که اون پسر نزدیک ایست قلبی بود و اگه دیر تر میرسید کارش تموم بود...فعلا جوجه زردک جون سالم به در برده بود

ضربان قلب پسر بالا گرفت
-ی..یعنی چی؟ چی میگی پارک؟ درست جوابمو بده رو مخم نرو..
سمت در رفت و از پشت شیشش اونو دید بغض توی گلوش اومد
اروم روی زمین مقابل جیم به دیوار تکیه داد و سر خورد پایین طاقت نداشت موبایلشو دراورد و با انگشتای لرزونش شماره هیونگشو گرفت و گوشی رو دم گوشش گذاشت ته سریع جواب داد
-چیشد هیو؟
-هی..هیونگ
-چیه بچه چرا بغض داری؟
ته یه جوری حرف میزد انگار فلیکس یه برگ کاهو بود همونقدر بی ارزش
-اون..اون حالش خوب نیس..پارک...میگه با دسته گل...
-رفتی جلوی اون اون همه گارد؟
-کسی جز من و او...
-گوشی و بده بهش
وقتی هیو گوشی و داد قبل اینکه جیم حرف بزنه ته مثل زنایی ک شوهرشونو تهدید میکنن با بیخیالی گف
-جناب جوجه اردک زشت..بهتره برادرمو اذیت نکنی
مثل ننه پیشی ک گربه دیگ بچشو زده به اون هشدار هیس مانندی داد
میدونس حال جیمینم بده ولی اونم حق نداشت داداششو اذیت کنه
یادش میومد زمانی و ک جیم تو کافه با ناراحتی میگف یه قراردادو از دست داده و اونم دس به سرش میزاش و میگف جوجه اردک زشت شکست خورده البته بعدش حسابی تنبیه میشد
جیم با صدای اروم و تحریک کننده ای گف
_گربه ی لوس...هوس تنبیه کردی؟
نگاهی به هیون که به شیشه چسبیده بود و شونه هاش میلرزید انداخت
_لنگ درازت با یه کلمه داره خودشو برای مراسم خاک سپاری فلیکس آماده میکنه...اون متاسفه...ولی هنوز به هوش نیومده که اینو بهت بگه
نگاهش به هیونجین افتاد که کنار دیوار نشسته بود و گریه میکرد
_گاد این بچه الان خودشو میکشه...میرم بهش راستشو بگم...توهم خودتو برای قرار ملاقات کاری آماده کن گربه...ببینم اون موقع بازم میتونی این القاب مسخره رو بهم بدی؟

ته دود سیگارشو بیرون داد کرم شیطنتش فعال شده بود
-قرار کاری؟ من با جوجو کوچولوها قرارداد نمیبندم! شنیدم آرزوی اینکه دستت به لبم برسه رو دلت مونده
با حرف بعدی جیم اخمی کرد
-برام مهم نیست...مطمئن باش اگ کل ماجرارو هیو میفهمید خودش کوتولتو میکشت...برام عجیبه چطور بهم میگی بابت غلطی ک باهام کرده متاسفه...دلت قهر میخواد نه؟
جیم با لبخند مردونه ای گف
_به هر حال ددی وظیفه داره کدورتا رو حل و فصل کنه
با زبونش لبش رو خیس کرد
_هوومم دوست دارم حرفات درمورد کوچولو بودنش رو باور کنم ولی خودت هر سری از بزرگیش ناله میکنی...صورتت جلو چشممه...شاید اون موقع دستم به لبت نرسید ولی جای دیگه ای رسید
ته با صدای نازک شده ای گف
-اوه ددی نظرت چیه با لبای اردکیت به کدورت بین پای من بپردازی؟
خنده دلنشینی کرد
-فاک یو پارک! به جای اینکه با حرفای درتیت منو تحریک کنی برو به داد دونسنگ بیچارم برس

جیم خنده کوتاهی کرد
_پس بقیه اش رو میذارم تا کنار گوشت زمزمه اشون کنم
بوسه ای از پشت خط براش فرستاد قطع کرد و زیر دست اونو گرفت
_پاشو اسکلت کردم...نزدیک بود ایست قلبی کنه...میتونی بری تو اگه به هوش اومد هولش نکن
+چی...چرا پس...
_میخواستم نبودش رو درک کنی و بفهمی چقدر برات درد داره...اینجوری میفهمی دوستش داری یا نه

وقتی تلفن قطع شد لبخند لحظه ای از رو لبش نمیرفت ولی فقط همون موقع...
همه چی زود گذشت معاون پیر پدرش وصیت نامه پدرشو اورد و تو وصیت نامه پدرش فقط نگرانه تهیونگ و مکر پارکا بود برای همین گارد مخصوصی برای تهیونگ آماده کرده بود....

𝕷𝖚𝖉𝖚𝖘Where stories live. Discover now