Part 21🔞

377 28 9
                                    

فلیکس با گریه کنار پای ته نشست و به لباسش چنگ زد
+هیووونگگگ متاسفممم منو ببخشش
جیمین اومد و کنارشون ایستاد هیون خواست جلو بیاد ولی اشاره زد که نیاد

به اون نگاه کرد
-اروم باش بچه...مطمئن باش اگ هیوعم جای تو بود همینکارو میکرد...البته ک من دهنشو صاف میکرد
نمیتونست خم شه و دستاشو به اون برسونه

دستاش رو روی شونه ته گذاشت
_جوجه...بلند شو تهیونگ الان نیاز به فضا داره...بعدا باهاش حرف میزنی
فلیکس سری تکون داد  و از جاش بلند شد اما دست ته توی دستش بود

هیو اروم تو بغلش رفت انگار بغض داشت
ته سرشو نوازش کرد و خندید
-تموم شد تیر برق هیونگ....حالا دیگ جوجت میتونه ماله خودت بشه همونطور ک یکی قول داده منو بگیره
گوشه چشمی نازک کرد برای جیم و ناز اومد

جیم نیشخندی زد و چشمک زد و نشون داد حتما برای اون پسر جبران میکنه همونطور که گفت بدنش قراره بوسه های زیادی بخوره
چند روز گذشته بود
ته به تاج تخت تکیه داده بود و گریه میکرد همونطور ک پتوی پرعطر جیم و چیپس پرینگلزش دستش بود و ازش میخورد هق هق میکرد
-نمیخوام هق...الان سه روزه...هق...ک من اینجام..ولی زیرت نرفتم...هق...عین یه جنازه افتادم رو تخت...
اشکاش بیشتر میریخت و چیپس بیشتریم تو دهنش جا میکرد

نمیدونست بخنده یا اون رو دلداری اگه بهش میخندید قطعا ناراحت میشد با لبخندی کنارش نشست
_دارلینگ مگه من تورو فقط برای تنت میخوام؟
روی پیشونش رو بوسید
_گریه نکن قلب من

-کی همچین چیزی گف پارک هق...بعد از کلی بگایی حالا ک با خیال راحت میتونم زیرت باشم فلجم عررررر
بیشتر گریه کرد
-من نمیدونم منو بکن ...۲۴ ساعته صدا ناله ها داداش کوتولت میاد...هق...خوب منم دلم میخواد

_بیبی که تو تو این چیزا انقدر حسود نبودی
خندید و نوازشش کرد
_صبر کن زخمات خوب شه...برات جبران میکنم

-هومممم ایححح
چند روز گذشت و ته با کمک دکتر خصوصی جیم بلاخره تونست راه بره و بخیه کمرشم بسته شده بود تقریبا و ته تو پست خودش نمیگنجید

به اون که مثل یه گربه خودش رو بهش میمالید نگاه کرد و خندید
_دارلینگ حداقل جلوی دونسنگت این کارو نکن
هیون دستش رو روی چشمش گذاشته بود تا با دیدن برادرش غیرتی نشه و فلیکس هم با لپ های سرخ شده اطراف رو دید میزد تا نگاهش به اونا نیوفته

-یااااا چه کاری؟ من فقط دارم خودمو بهت تکیه میدم همین اصا نمیخوام
ازش فاصله گرفت و یه طرف دیگ مبل نشست و گربه مشکی و رو پاش نشوند و نوازشش کرد

از روی مبل بلند شد و پشتش رفت توی گوشش زمزمه کرد
_یه ربع دیگه بیا اتاق کیتن خوردنی
زبونش رو روی گوشش کشید و از پله ها بالا رفت

ایشی گفت و از روی میز یه کورن داگ برداشت و خورد و بعدی و بعدی
از پله ها همراه ابمیوه ای ک نیش تو دهنش بود بالا رفت و وارد اتاق شد و بی توجه به اون روی مبل گهواره ایش نشست و تکیه داد

𝕷𝖚𝖉𝖚𝖘Where stories live. Discover now