Part 16

116 24 5
                                    

چن روز بعد نامجون رفیق مشترک پدراشون اونارو به مهمونی خودش دعوت کرد و اون فضا برای مینوی خیلی آشنا بود
مبلا با فاصله و روبه روی هم بودن هیو و ته رو به روی فلیکس و جیم
ته حتی به اون پسره عوضی نگاهم نمیکرد و وقتی دوتا داف داشتن از جلوشون رد میشدن برا یکیشون زیر پایی گرف ک اون روی هیو افتاد و هیو تقریبا کل بدنشو لمس کرد تا بلندش کنه و اونم خودشو میمالید و این پوزخند ته رو بیشتر میکرد ته حرف گوش کن نبود ولی جلوی جیم....
جئون توی عمارت مونده بود تا مواظب اونجا باشه

جیمین آهی کشید از جاش بلند شد لحظه ای بعد هیونجین هم بلند شد و به بهونه نوشیدنی کنار جیمین رفت تا راضیش کنه فلیکس رو اسپانیا نفرسته
+تهیونگ هیونگ؟
آروم کنار اون مرد نشست میدونست حرکت کوچیکی کافیه تا دهنش رو بشکونه

ته چشماشو با سردی به روبه رو داد جیمین براچی اینکارو کرد؟ ک مثلا در جواب تجاوزی ک نزدیک بود بهش بشه یه ببخشید اشتباه کردم بشنوه؟
اخم وحشتناکی به جیم انداخت و جواب پسر و نداد چرا باید این مهمونی کوفتش میشد وقتی کوکم دک کرده بود...دهن جیم و صاف میکرد
فلیکس نالید
+هیونگ خواهش میکنم...متاسفم...خیلی متاسفم... نمیدونم چجوری جبرانش کنم مطمئنم که نمیخوای دیگه با برادرت باشم
پسر داشت تقریبا گریه میکرد و حرف میزد
وقتی سکوت اون پسر رو دید فهمید که اون نمیبخشتش پس بحثش رو عوض کرد
+از تو حرفای هیونگ شنیدم که کوک گاردت شده...هیونگ اصلا از اون خوشش نمیاد

ته اصلا بخشنده نبود
-به تو و هیونگت مربوط نیس کی گارد من شده! هروقت دهن هیونگت باز شد ک چه خصومتی با جئون داره فکرامو میکنم...
بلند شد ولی قبل اینکه بره گف
-من هیچ وقت تورو نمیبخشم بچه...ولی تو به برادر کله خرابت بگو بخشیدمت چون برادر کله خرابه من بدجوری رومخمه
اروم سمت نامجون رفت و کنارش نشست
-چیزی شده کیم جوان
-عاح...نمیدونم
-میدونی الان کجا نشستی؟
-ها؟
نامجون خندید
فلش بک

به دوتا پسر بچه ک تا شکمش میرسیدن نگاه کرد ک به سمت صندلیا میرفتن
تهیونگ برگشت و دستای کوچولوشو بالا گرفت نامجون زیربغلاشو گرفت و رو صندلی گذاشت وقتی خواست همینکارو با پسر دیگ انجام بده اون دسشو پس زد و خواست خودش بالا بره
وقتی با هزار بدبختی بالا رفت دستش به شراب کنار میز خورد و اون روی شلوار ته افتاد کت و شلوار سفید کوچولوش حالا به صورتی میزد
سرشو بالا اورد و با چشمای بزرگش با صدای بغضی گف
-لیختیش لو من؟
بغض کرد و چشماش پر اشک شد و مشتاشو به چشماش مالوند
کیم و پارک داشتن با چشماشون برای هم کری میخوندن و این بهترین وقت برای نامجون بود تا جیمین شیش ساله و تهیونگ پنج ساله رو ازشون دور کنه ولی متاسفانه گند زده بود اروم پشت دیوار رفت و بهشون نگاه کرد
جیمین کوچولو اروم نزدیک اون شد و با دست کوچولوش گونه خیس ته رو پاک کرد و به کف دست خیسش نگاه کرد
-گریه نتن
ولی ته کوچولو بیش از حد ناراحت شده بود و بازم گریه کرد جیم اروم جلو رفت و رو لپشو بوسید ته با چشمای گریونش بهش نگا کرد ک جیم دوباره جلو رفت و لبشو بوسید و عقب اومد
گریه ته بند اومد و اروم پرسید
-بوش به لبم دادی؟
-اره
-دوشم دالی؟
-اره
-اشباب باژیاتو بهم میدی؟
-اره
-باژه پش منم دوشت دالم
پایان فلش بک
-اوه
-امیدوار بودم شما جنگ و تموم کنید
-متاسفانه این جنگ تموم نمیشه
-مطمئنی؟
سکوت کرد و هیچی نگفت

جیم با دوتا لیوان نوشیدنی نزدیک شد و یکیش رو دست تهیونگ داد
_مخ ماهتو زدی یا نه به بقیه رو آوردی؟
جیمین ابرویی بالا انداخت و با چشم اشاره کرد که جین اون وسطه و زیاد با تهیونگ گرم نگیره
نامجون نگاه غمگینی به جین که کاملا خودش رو آراسته و آرایش کرده به مهمونی رسونده بود نگاه کرد و آهی کشید
+فکر کنم موفق نیستم
نامجون دور شد و جیمین با اون پسر تنها موند
_خب! خوش میگذره؟

میزشون دوراز بقیه بود پس نیشگونی از ممش گرفت
-براچی منو با داداش افریتت تنها میزاری؟ هان؟ اگ دیکت دیگ کونمو دید بشین و ببین
دس به سینه نشست و به اون نگاه کرد
-سگ اقا به داداش خانت بپر ن به نامجون بدبخ داش فقط خاطره میگف
جیم با نیشخندی گف
_داره خودشو میکشه تا ازت معذرت خواهی بگیره
جرعه ای از نوشیدنیش رو نوشید و از سر تا با به تهیونگ نگاه کرد
_مثل اینکه اینجا یکی داره طعم کفری بودن و میچشه حالا فهمیدی چه حسی داره کیم؟

-مگ من چیکار کردم؟
با مظلومیت پرسید و لباشو بیرون داد
-اصلنشم اینطور نیست تو غلط کردی منو تنها گذاشتی باید از کونم عذرخواهی کنی کلی رو صندلی نشسته بود منتظرت نوچ نوچ
آبمیوشو برداشت
-خب حالا بگو براچی عین سگ و گربه میمونید تو و جئون...

𝕷𝖚𝖉𝖚𝖘Where stories live. Discover now