-پدرتون یک سال کامل رو این گارد کار کردن و تمام مهارت هارو بهش یاد دادن
-من نیازی به گارد ندارم
-میتونید اونو کنار گاردا بزارید
-باشه
سرشو پایین انداخت ک در باز شد
-سلام ارباب
سرشو بالا اورد و با دیدن گارد نگاهش میخکوبش شد...اون...فاک..-آقای جئون ایشون خواستن کنار گاردای دیگ باشید چون میگن نیازی به گارد شخصی ندارن
-هر چی ایشون بگن
-لازم بود بهتون بگم ارباب ک ایشون رفیق صمیمی پارک جیمین هستن
چشمای ته گشاد شد
-چ..چی؟ پس چ....
-پدرتون اینجور خواستن
ته در لحظه از قصد پدرش مطلع شد و نیشخندی زدجیم به هیون که کنار تخت فلیکس خوابش برده بود نگاه کرد
_احمقای عاشق
کمی بیمارستان رو ترک کرد و توی حیاط ایستاد تا هوایی بخوره و از بوی الکل و دارو دور بشهته به خودش توی آیینه نگاه کرد کوک کنار در وایساده بود همه دور میز گرد میچرخیدن و چیزمیز روش میچیدن
هیو بهش پیوست
-اومدن
-اوهوم
وقتی داخل شدن با چهره بی تفاوتش بهش نگاه کرد وقتی بقیم وارد شدن کنار هم روی صندلیاشون نشستن این ایده هیو بود ک کنار هم بشینن معلوم نیست چرا شاید میخواس هواس هیونگشو از غلط فلیکس دور کنه
کوک کنار تهیونگ نشست جوری ک انگار جیمین و نمیشناخت به روبه رو خیره شدجیمین روی صندلی نشست و اخمی کرد نگاهش روی کوک بود
_ای مارمولک کثیف...
زیر لب گفت و برگه ها رو مرتب کرد
_مثل اینکه میل به انجام خصوصیه جلسه ندارید آقای کیم...من ترس ندارم...نمیخورمتون
جیمین به گارد هایی که کنار تهیونگ بود اشاره کرد و پوزخندی زد
_ما هم وقت عزیزتون رو نمیگیریم...
برگه ها رو جلوش هول داد تا بخونتشونته پوزخندی زد
-جناب پارک اینا جزو افراد پدرم هستن نه من وظیفه شونه بعدشم...
تو چشماش نگاه کرد
-لقمه بزرگتر از دهنتون خفتون میکنه
چشمای آبیشو ازش گرف
برگه هارو تو دستش گرف و بهشون نگاهی انداخت
-هوووم همین الانشم گرفتید
با ناز گفت و ابرویی بالا انداخت
-خب پس تنها مورد این قرارداد اینه ک اگ دشمن واحد داشتیم باهم متحد شدیم و قنائم نصف نصف و غیر از اون دشمنیمون ادامه داره
جیم با پوزخندی گفت
_بله میشه اینطور گفت... ما همیشه زمین جنگ خودمونو داریم مگه نه؟
دستاش رو بهم سابید و تیز نگاهش کرد تهیونگ بعد از این ماجرا قرار بود درد بکشه نباید پارک و دور بزنهنگاه ته رنگ تخسی و شیطنت گرفت به صندلی تکیه داد و سیگارشو رو لبش گذاشت و با بیخیالی بهش نگاه کرد
-و اگ نخوام امضا بزنم چی؟ من و بازنده زمینمون میکنید جناب پارک؟ جرئتشو دارید؟
از زیر میز کفششو دراورد و پاشو بین پای پسر برد پایین تنه هاشون زیر میز و قابل دید نبود_البته
دستش زو از زیر روی پاش کشید
_پشتتو زمین میزنم کیم...میدونی که توش خوبم
گفت با اینکه میتواست جلو بره و لب های صورتی رنگش رو از بوسه کبود کنه
رون پاش رو فشار داد
_من کاری نمیکنم که به ضررت باشهته یه ابروشو بالا داد و ریز لبشو گاز گرفت
-هنوزم میگم ارزشو نداری پارک...کف پاشو به دیک اون کشید و میتونس اخما و نفسای عمیق مرد و ببینه
-اوه چیزی شده جناب پارک؟ باشه دلم براتون سوخت نمایش خوبی بازی کردید
خودکارو برداشت و اروم امضا کرد نصف برگه هارو سمت کوک گرف و نصف دیگشو سمت اون
جیم با اخم گفت
_شریک جدید مبارکه کیم! با نارو زنا میپری!
از جاش بلند شد
_فکر کنم دیگه آخر جلسه باشه نه؟
از اینکه تهیونگ کنار اون پسر بود ناراضی بود و باید اینو جوری عنوان میکردته بلند شد و دود سیگارشو طرف اون خالی کرد
-نترس پارک..جئون فقط گاردمه...من برای نابود کردنت یه تنه کافیم
پوزخندی زد کوک با بی تفاوتی به جیم نگاه کرد قد جیم یکم از ته و کوک کوتاه تر بود و کوک یه جوری نگاش میکرد انگار یه بچه جلوشه
جیم غرید
_من از چیزی ترس ندارم کیم...روز خوش
مدارک لازم رو برداشت و از در بیرون رفت باید به فلیکس سر میزد تا وضعیتش رو چک کنه
دنبال این بود که با تهیونگ روحیه بگیره اما حالا بدتر از قبلش بودبعد از اینکه اون رفت خیلی تو پر ته خورد دلش میخواس یکم تنها باشن ولی کوک اصرار کرد ک حتما بمونه چون ممکن بود پارک بلایی سرشون بیاره
اروم پشت میز خودش رف نشست و پاشو رو میز انداخت
-خب خیالت راحت شد خرمگس بیروووووووون
دادی زد ک کوک اخم کمرنگی کرد و اروم اتاق و ترک کرد....
YOU ARE READING
𝕷𝖚𝖉𝖚𝖘
Fanfictionجیمین هیچ وقت فکرشو نمیکرد کسی ک شب و صبح میبوسیدش و میپرستیدش نقشه قتلشو بکشه و بخواد از عشقشون سواستفاده بکنه.... -بگو چی کارکنم؟ شلاق رو دور گردن اون انداخت و جلو کشیدش -چی میتونه تلافی ضربه ای که بهم زدی باشه ته؟ -هرچی ک دوس داری جیم... فلیکس با...