Part 18

122 27 4
                                    

صب بعد با صدای تق تق در بیدار شد
-کیه
-تهیونگ...نامجونم...گاردای تو و جیمین تو حیاط کاخ منتظرتونن
-اوه...ازشون پذیرایی کن نامجونا جیمین باید منو حموم کنه
دوباره چشماشو بست ولی با فهمیدن گافی ک داده لبشو گازگرف البته مهم نبود دیگ مهم نبود کل دنیام بفهمه

جیم بیشتر از پشت بهش چسبید و سرش رو توی گردنش فرو کرد
_صبح بخیر
گردنش رو بوسید و همونجا موند تا کمی بیشتر بخوابه

ته خندش گرفت و موهاشو نوازش کرد
-پاپی خوابالو باید منو حموم کنی بعد بریم به زندگی نکبت بار بدون هم ادامه بدیم
سمتش برگشت و رو استخون ترقوه و گلوش و بوسید و مک زد

جیم به موهای مشکی شلخته اش نگاه کرد
_خب من هرروز این صحنه رو توی اتاق خوابم میخوام
دستش رو روی کمر برهنه پسر کشید
_این بی انصافیه که تو حق من نیستی

ته با ناراحتی و لب بیرون اومده گف
-منم ناناحتم منم میخوام ۲۴ ساعته یکی ببوستم و قربون صدقم بره ولی....اوه جیم من همون روز تو مغازه وقتی در قوطی رانی و تو انگشتم کردی همسرت شدم...بریم سر خونه زندگیمون؟🥺

جیم خندید و مو هاش رو نوازش کرد
_باشه بریم
چند دقیقه بعد بلند شد و باهم سمت حموم اتاق رفتن
نرم و لطیف تن ظریفش رو میشست انگار که بلور توی دستش گرفته باش

ته توی وان نشسته بودن و به سینش تکیه داده بود و چشماشو بسته بود و اروم از بین لبای نیمه بازش اروم ناله میکرد چون اون مرد داشت بدنشو میشست و اون داشت حال میکرد

جیم لباش رو روی گردنش گذاشت
_میخوای به ناله کردن ادامه بدی تا وقتی که سفت شم؟
ته با لوندی نالید
-هوووومم دارم خستگی در میکنم زیر دستات...فکرشم نکن بانی حشری...کونم دردش اومده
اروم سرشو کج کرد تا به اون جای بیشتری بده

جیم بوسیدش و سینه اش رو لمس کرد
_ولی بدنت خوشش میاد...
انگشتات رو نرم روی نوک سینه اش کشید
_عاشق وقتاییم که لمسام مور مورت میکنه

-هووووومممم...بدنه من برای تو خیلی لوس و هورنی میشه جناب پارک
بوسه های اون رو بدنش میبردش بهشت
-کاش میشد بوسه هاتو رو قلبم تتو کنم

بعد از حموم توی پذیرایی رفتن و جیم هیونجین  رو دید که فلیکس رو روی مبل خوابونده و روش خیمه زده
_اوی! تو لنگ دراز سگ! از روش بلند شو!

ته بیخیال روی مبل لش کرد و پاهاشو دراز کرد
-میتونی به داداش کوتوله زشتت بگی از زیرش بیرون بیاد؟
ابرویی بالا انداخت و پوزخندی زد
هیو پاپی وار از عشقش دفاع کرد
+هیونگ اینجوری نگو...ببینش چه خوشگله
هیونجین وقتی چشمای غمگین فلیکس که پر از اشک میشدن رو دید گفت
فلیکس مدت زیادی بچه لوس داداشش بود و حالا هم معشوق لوس هیون
لبخند کوچیکی به هیون زد که اون موهای طلاییش رو نوازش کرد
_چه فیلم هندی عاشقانه راه انداختن! اون مارکه روی گردنت فلیکس؟
پسر سریع یقه اش رو جمع کرد تا هیونگش بقیه مارکا رو نبینه
ته غرغر کنان گف
-هی تیر برق یادت ک نرفته با یه اشاره من معشوقت پرواز میکنه اسپانیا بهتره زبونتون کوتاه باشه...گاد
دستشو به شکمش کشید
-جیمین گشنمه صبحونه میخوام

𝕷𝖚𝖉𝖚𝖘Where stories live. Discover now