عملیات

32 5 4
                                    

پارت  هفتم

يكم اوت 1941 ميلادي
جبهه هاي شرقي اروپا

وضعيت خيلي بد بود بالاخره عمليات بارباروسا بزرگ ترين و گسترده‌ترين عمليات تاريخ بشريت بود كه عليه شوروی صورت گرفته بود.

دشمن پیشروی می کرد و نیروهای ارتش سرخ را به عقب می راند. دشمن درصدد گرفتن نيروگاه‌هاي قفقاز بود تا مايحتاج جنگي خود را تامین کند. قطعا که شوروی لقمه چربی بود. اما نازی ها  یادشان رفته بود که شوری چه غول بزرگی است .  تک‌تک‌ سربازان راهی بودند راهي يک جنگ تمام عيار، هواپيما ها و خلبانان از پیش رفته بودند و حالا نیروهای کمکی عازم جایی ترسناک و خونین بودند.

آلی یوش نگاهی به قرارگاه انداخت آیا برگشتی وجود داشت ؟ نه ، نمی‌دانست . در دل از خدای پنهانی‌اش کمک خواست . خدایی که از ترس این حکومت کافر کمونیست ، همیشه باید قایمکی می پرستیدش .

الکس هم راهی سفری پر خطر بود هیچ کس نمی توانست زنده ماندنش یا اسیر نشدنش را تضمین بدهد. به سمت چیب ارتش حرکت می کرد که هیلدا را دید که با نگاهی غم بار و نگران دارد سربازها را بدرقه می کند . به او نزديک  شد. انگار مي دانست ،اين سفر ورای  همه ی خطرهای پیشین است .

- اينجا چي كار مي كنی ؟         

هيلدا به سمت صدا برگشت الكس بود كه در ردای فرماندهي صلابتي دوچندان يافته بود و كلاهش را به احترام برداشته بود اما چرا ؟چرا بايد به او احترام مي گذاشت ؟

- براي بدرقه اومدم قطعا كه همه ي شما قهرمانيد.         

الكس لبخند كجی زد. يكي از چال هايش خود را بيرون انداخت قلب هيلدا چرا از ان چاله هاي مردانه خوشش مي امد ؟ احساس بدي كرد. احساس خيانت به آلی‌يوشش .

- شما هم  قهرمانيد، مواظب خودتون باشيد؛ اگه امشب   دوباره خط بشكنه ، قطعا دشمن  دوباره به قرارگاه حمله می کنه. اما ما تمام تلاشمون می كنيم تا اين اتفاق نيقته.          

با شنيدن حرف الكس ،پاهايش سست شد و ترس در مردمک های روشن چشمانش لانه گزيد . الكس تند گفت.

- نمي خواد  بترسيد اگر اتفاقي افتاد ما تند فرمان عقب نشيني صادر مي‌كنيم.    

الكس و همه ي پياده نظام هم عازم شدند . عمليات كه چه عرض كنم دفاع جانانه داشت شروع مي شد .
***                  
مقر فرماندهي، کی اف ،  دوم اوت ۱۹۴۱ میلادی
ساعت یک بامداد.

- ما با تمام قدرت در حال دفاع هستیم قربان ....چشم قربان همه چیز را بررسی می کنیم بعد وارد عمل میشیم .           

ژنرال الی‌یف تماس را که از کاخ کرملین بود؛ پایان داد و رو به ارتشی‌های رو به رویش گفت:

- تقریبا همه از حمله نازی ها متعجب شدند و نتونستند زیاد مقاومت کنند و درحال عقب نشینی‌اند  به جز اینجا، یعنی کی یف! نمی خوام دیگه ابنجا هم به سرنوشت بقیه دچار بشه با تمام قوا دفاع ادامه بدید!

یکی از فرمانده هان تیپ به حرف آمد.

- اما قربان ما چه طور در مقابل این حمله شدید دووم  بیاریم می دونید چند‌صدنفر اسیر دادیم ؟

- ساكت شو ! مگر قدرت ارتش سرخ رو دست كم گرفتی!؟ تازه متفقين هم با ما هستند .           

اين صداي ژنرال بود كه در فضای  زير زمينی  و امن مقر طنين انداز شد همه از جا ايستادند و از فرمان اطاعت كردند. ژنرال ادامه داد.

- بايد مواظب هر گونه جاسوسي گِشتابو (سازمان اطلاعات نازی ها )باشيد.هزاران جاسوس آلمانی وجود داره ، بايد ميزان خرابكاري و لو رفتن اطلاعات رو به صفر برسونيد .            

همه احترام نظامي دادند ژنرال همه اشان را مرخص ساخت . او نگران بود مي دانست كه در قرارگاهي كه دخترش هيلدا در آن‌جا مستقر است جاسوسی آلمانی   وجود دارد و خرابكاري بسياری صورت مي گیرد. او نگران جان دخترش بود .

HildaWhere stories live. Discover now