درحالی که توی جیبش رو چک می کرد تا یه وقت کلید های خونه اش رو جا نگذاشته باشه
به سمت ماشین مشکی رنگ حرکت کرد.. بعد از اینکه مطمئن شد کلید رو برداشته دکمه ی ریموت رو فشرد.. در ماشین باز شد اما قبل از اینکه وارد ماشین بشه صدای آشنایی پسر و متوقف کرد..- آقای جئون
پسر یه تای ابرو شو بالا فرستاد و به پشت برگشت.. با دیدن امگای مو طلایی ناخودآگاه پوزخندی روی لبش نشست..
- جناب پارک!جیمین لبخند مضطربی زد و چند قدم به پسر نزدیک شد
- میـ.. میتونم چند دقیقه از وقت تون رو بگیرم؟
جونگوک برای لحظه ی کوتاهی به پسر رو به روش زل زد و بعد دستش رو بالا آورد و به ساعت مچیش خیره شد..
- متاسفم.. من وقتی ندارم باید برگردم سرکار
به سمت پایین خم شد تا سوار ماشین بشه اما با گرفته شدن بازوش توسط پارک جیمین متوقف شد و با اخم کوچیکی به سمت پسر برگشت.. هیچ از اون امگا خوشش نمیومد مخصوصاً وقتی که اون و جلوی همه تهدید کرده بود و یک راه به جلوی روش باقی گذاشته بود..
جیمین لبش رو به دندون کشید و بعد گفت: لطفاً!!
پسر بازوش و از دست جیمین خارج کرد و رو به روش ایستاد.. دست به سینه ایستاد و با نگاه پر از غروری رو به امگا گفت: میشنوم..
جیمین خوشحال از راضی شدن امگا برای حرف زدن لبخندی زد ، اما بعد نگاهی به دور و بر انداخت و پرسید: اینجا؟
جونگوک با نگاه حق به جانبی ابرویی بالا انداخت
امگای مو طلایی نگاهش رو به انگشت های دستش داد و گفت: میشه بریم یه کافه ای یا یه جایی که بتونیم بشینیم؟
پسر به چشماش دوری داد و کلافه پوفی کشید..
چند لحظه بعد.. هر دو امگا رو به روی هم توی یه کافه ی دنج و شیک با کلی گل و گیاه به کناره های دیوار نشسته بودن..
جیمین به اطرافش نگاهی انداخت و با لبخند رضایت بخشی گفت: اینجا جای قشنگیقبل از اینکه با لحن کلافه ای به جیمین بگه بره سر اصل مطلب.. گارسونی با لباس های شیکی به سمت میز شون اومد و بعد با خوش رویی پرسید: انتخاب تون رو کردین؟
جونگوک با صدای آشنایی سرش رو بالا آورد و به فرد رو به روش نگاه کرد.. دیدن چهره ی دوستش بعد چند روز واقعا خوش آیند بود اما نه برای وقتی که پارک جیمین ازش خواسته بود با هم صحبت کنند.. وقتی پسر سرش رو بالا آورد و نگاهش به جونگوک افتاد چشماش از فرط تعجب گرد شدن و بعد با لحن حیرت زده ای گفت: هی پسر.. تو اینجا چیکار می کنی؟ فکر کردم استعفاء دادی
جونگوک چشمی چرخوند و بعد با نگاهش به جیمین اشاره کرد: میشه بری؟ من مهمون دارم بعد اینکه ایشون رفت برمیگردم سر کارم..
YOU ARE READING
My dark life
Werewolfجئون جونگوک امگای سودجویی که یه شب با آلفای مستی می خوابه.. بعد چند ماه از اون قضیه آلفا پیامی رو از امگا دریافت می کنه.. «من توله ی تو رو باردارم..!» (در حال حاضر آپ این بوک متوقف شده)