part5

591 58 6
                                    

-چی؟!!!

دوتا پسر همینطور که به صورت عصبانی مرد که داشت با نگاهش اون دوتا پسر روبه روش روش رو سوراخ میکرد، داشتن نگاه میکردن با تعجب پرسیدن.

مرد مومشکی با شنیدن این سئوال به سمت پسر کت مشکی پوش برگشت و گفت:

-کی بهت اجازه داد با هرکی که امده سر صحبت رو باز کنی رقاص؟!

پسر کت مشکی پوش با بهت خواست حرفی بزنی که یکی از اون پسر ها با ایستادن و تعظیم کردن گفت:

-اوه آقای کیم..نمیدونستم رقاص شما هستن! عذر میخوام بابت اینکه باهاشون حرف زدم..فقط اینکا جدی رقاصتون بدن خوبی داره..

و با دوباره از سر تا پایین نگاه کردن به بدن جونگکوک نگاهشو به کیم داد و لبخندی زد:

کیم با مشت کردن دستش سعی کرد عصبانیتش رو اروم کنه..خودش هم نمیدونست چه مرگشه که داره به خاطر پسر دعوا میکنه..بازم و بازم در یه شب شخصیت هاش دارن خودشونو نشون میدن..این طبیعی نبود..اون پسر داره کاری میکنه که شخصیت هاش دونه به دونه خودشونو نشون بدن..

سعی کرد اروم و با سیاست حرف بزنه و به خاطر اون پسر لعنتی دعوایی راه نندازه..

-اوه..میدونم اگه کاری ندارید میتونید برید..

(مثلا خیلی سیاستیه)

دو پسر با دیدن اینکه کیم غیر مستقیم بهشون گفته "گمشید برید"لبخندی از ضایع شدن زدن و با برداشتن لیوان هاشون اونجا رو ترک کردن.

مرد مومشکی با نگاه کردن به دوتا پسر که داشتن با تعجب نگاهش میکردن پوزخندی زد:

-چیه؟توی دستشویی که خیلی خوب بل بل درازی میکردی؟الان داری با تعجب نگاه میکنی؟!

پسر کت مشکی پوش با شنیدن این حرف خواست حرفی بزنه که با به حرف در آمد هیونگش حرفشو خورد:

-ببخشید؟شما کی هستید و منظورتون از رقاص چیه؟!!

جئون با به یاد آوردن قضیه رقاص شخصی پوزخندی زد و با نشستن کنار جونگکوک لیوانی که دست پسر بود رو از دستش کشید بیرون و با کمی خوردن ازش به جین نگاه کرد و گفت:

-یعنی ایشون...
با نشونه گرفتن جونگکوک با انگشتش حرفشو ادامه داد:

-قراره از این به بعد رقاص من بشه!

پسر با شنیدن این حرف از جانب اون پسری که توی دسشویی باهاش کل کل میکرد با عصبانیت مشهودی سمت کیم برگشت و بدون اجازه دادن به هیونگش برای حرف زدن گفت:

-منظورت چیه رقاص شخصی؟!!تو کی هستی که میخوای منو رقاص شخصیت کنی؟!

با آمدن یکی از بادیگارد های کیم و تعظیم کردن بهش گفت:

-آقای کیم ماشینتون امادس..-

-میتونی بری..

کیم با قطع کرد حرف بادیگارد و گفتن حرفش نگاهی به جونگکوک و هیونگش کرد..
بادیگار با گفتن"چشم"ی زیر لب تعظیم کرد و از اونجا دور شد..

پارافیلا(ویکوکWhere stories live. Discover now