-اصلا برام مهم نیست که اونجارو کیم مخصوص خودش رزرو کرده!
من دارم میام اونجا و بهتره کاری که بهت گفتمو انجام بدی..اگه انجام دادی که قراره پولشو بگیری ولی اگه انجام ندادی خودت میدونی که چی رو ازت میگیرم.-به سمت ارایشگاه حرکت کن.
-چشم قربان.
.......
-جئون جونگکوک ۲۵ ساله در سئول به دنیا آمده و پس از مرگ خانوادش با دوستاش به امریکا مهاجرت کرد در سن کوچکی رقص رو شروع کرد علاقهی زیادی به رقص دارد اما به خاطر وضع مالیش جز خیابان ها هیچوقت نتونست معروف بشه و به آرزوش برسه.-خانوادش چجوری مردن؟
-طی اتفاقی خونهی مسکونی اونها آتیش گرفت و در آتیش سوزی جانشان را از دست دادن..
-ممنون،میتونی بری.
-یعنی ممکنه خودش باشه؟امیدوارم نباشه نمیخوام دوباره تاریخ تکرار بشه..
.......
-چقدر مونده تا تموم بشه؟
ارایشگر همونطور که داشت موهای پسر رو چک میکرد لبخندی زد ت بهش گفت:
-فقط باید بشورمش و خشکش کنم و بعدش کارت تموم شده
-اوکی
پسر نیم نگاهی به مرد کرد همینکه دید مرد هم داره نگاهش میکنه،نگاهشو به روبهروش داد و با سیبی که تو دستشه مشغول شد.
مرد وقتی حرکت پسر رو دید خندهای سر داد و از جاش بلند شد و به سمت پله ها رفت؛اروم اروم ازپله ها پایین آمد و بعد به سمت پسری که روی صندلی نشسته بود و داشت با سیب توی دستش بازی میگرد رفت.
بالای سر پسر ایستاد و دستاشو روی شونه های پسر گذاشت و از اینهی روبهروش با پسر چشم تو چشم شد.
-خسته شدی؟
-اره ولی خب برای موهای نارنجی خیلی ذوق دارم خرمالو.
اول حرفشو یا غرغر گفت و ادامهی حرفشو با ذوق روبه تصویر تهیونگ که روی اینه در آمده بود زد..
مرد خواست حرفی بزنه که با شنیدم خنده های ریز زنانه نگاهی به اطرافش کرد و با دیدن زنارایشگر کهداشت ریز ریز بعد از حرف تهیونگ بانگاه بهشون میخندید اخمی کرد.
هزاربار به جونگکوک گفته بود که اونو جلوی بقیه خرمالو صدا نزنه..هوفی کشید و با چشم غرهایکه به زن رفت نگاهش رو به جونگکوک داد خواست حرفی بزنهکه زن ارایشگر کنار جونگکوک ایستاد و سپس اعلام کرد که وقت شستن موهای پسرش بود..
همینکه زن رفت تا روشویی رو آماده کنه بوسهای رو لپ پسر گذاشت و دوباره رفت بالا دقیقا بی توجه به حال پسر بعد از بوسه و لبخند قشنگی که مهمان لب های پسر کرد
.......
-وایییی خرمالووو بیا پایین ببین موهامو شبیه رنگ بوت شدههه
زنه که دیگه نمیتونست جلو خودشو بگیره همونطور که دستاشو روی دهنش گذاشته بود سالن رو به سمت آشپزخونه ترک کرد و شروع به خندیدن کرد.
مرد که دید نمیشه با جونگکوک کاری کنه رفت پایین و روبه روش ایستاد..و خب فاک رنگ موهاش از چیزی که فکرشو میکرد هم بیشتر بهش میومد..
هیچوقت فکر نمیکرد رنگ نارنجی اینقدر به پوست گندمی بیاد..شبیه..شبیه یه..جدی هیچی نمیتونست تصویر روبه روش توصیح کنه
نمیدونست چند دقیقه بود که به جونگگوک خیره بود ولی میدونست که زمان زیادی گذشته و با شنیدت صدای جونگکوک نگاه خیرشو برداشت و بهش لبخند زد.-خوشگل شدم؟
خوشگل؟شوخی میکنه؟کلمهی خوشکل برای توصیفش خیلی زیادی کمه...
-خیلی..خب بریم دیگه؟
پسر که دید مرد واکنشی جز (خیلی)نشون نداد حرفشو تایید کرد و با لبخند به همراه مرد به سمت بیرون رفتن.
همینکه خواست از در ارایشگاه بره بیرون محکم به جسم نسبتا نرم و سفتی خورد.
"اخی" زیر لب گفت و دستشو روی پیشونیش گذاشت و شروع به مالیدن پیشونیش کرد.
-اوه..بوگوم؟
-عه کیم تو اینجا چیکار میکنی؟
پسر با شنیدن دوتا صدا سرشو بالا آورد و نگاهی به اون دوتا مرد روبه روش کرد..اون مرد کی بود؟چهرش واضح نبود چون فقط نیمرخش بود ولی چرا حس میکرد اشناس؟
کیم با دیدن بوگوم رسما تعجب کرد خب راستش انتظار نداشت بوگوم رو دقیقا دمه در ارایشگاه ببینه..
سعی کرد زیاد متعجب نباشه پس با حفظ وجههای که همیشه جلوی ادمهاش و رقیب هاش و بقیه داشت روبه مرد روبهروش گفت:
-یه کار کوچیکی داشتم تو اینجا چیکار میکنی؟
بوگوم با پوزخند مسخرهای نگاهی از بالا تا پایین به جونگکوک کرد و سپس دوباره نگاهش رو به تهیونگ داد و گفت:
-داشتم خودمو برای مهمونی آماده میکردم کیم.
مهمونی؟اونم فقط بوگوم؟کدوم مهمونیه که بدون حضور اون قراره گرفته بشه؟
دست تهیونگ رو گرفت و با نگاهی به بوگوم دستی به شونهی بوگوم کشید و گفت:-اوه خوشبگذره bm فعلا.
بعد از اتمام حرفش دست جونگکوکی رو کشی و به سمت ماشینا رفت.
بوگوم نگاهی به رفتن اون دوتا کرد و با بردن دستاش توی جیب های شلوارش با نگاهی به مسیر رفتن ماشین اونها پوزخندی زد و اروم گفت:
-قراره خیلی پشیمون بشی کیم خیلی
.......
YOU ARE READING
پارافیلا(ویکوک
Non-Fictionپسری که خوشحالانه در حال رقص و دلبری روی کاپوت ماشینی.. که صاحبش کیم تهیونگه... +میخوای...چیکار کنی؟ _میخوام تورو مال خودم بکنم تا دیگه چشم هیچکدوم از هرزه های بیرون روت نیوفته. +الان اینجا چه کارم؟ _تو قراره برام برقصی و من از بدنت لذت ببرم _اینکا...