part7

553 54 6
                                    

-بغلمم کن جین هیونگ بغلم میکرد..

ودف این بچه نصف ابهت هاش رو دقیقا توی چند ساعت به فاک داده بود.

با کشیدن پسر توی بغلش دستاشو درش حلقه کرد و با اخمی که روی صورتش هنوز بود چشماشو بست..

خب چیشد که الان اینجورین؟

-فلش بک چند دقیقه پیش-

از تنها خوابیدن میترسم میشه..میشه کنارم بخوابی؟

-نه.

مرد قاطع جواب داد و دوباره روی کاناپه خوابید.

پسر با تعجب به مردی که تقریبا اونو به یه ورش گرفت و دوباره خوابیده نگاه کرد.
ودف؟اون الان به جونگگوگ گفته بود نه؟خب حتی اگه نصف عالم ازت بترسن نباید به جونگکوک بگی نه!میگید چرا؟خب ببینید

پسر با اخم به مرد پشت کرد و بالا پریدن با باسن روی کمر مرد فرود آمد.. بدون توجه به داد اون مرد گوشش رو گرفت و با پیچوندن گوشش گفت:

-یا همین الان باهام میای که بریم بالا پیشم بخوابی یا تا صبح بشه روی کمرت میخوابم خودت منو اینجا کشوندی!فکر کردی میتونی هرکاری دلت میخواد بکنی؟اول منو میاری اینجا بدون هیچ توضیحی بعد هم که در هارو قفل میکنی تا من فرار نکنم بعد بهم لباس هم نداری بپوشم الانم نمیخوای پیشم بخوابی!؟.

پسر با لجبازی گفت و با انداختن بیشتر سنگینی بدنش روی کمر مرد بهش نگاه کرد.
مرد با دیدن لجبازی های پسر هوف عصبی کشید و با یه دفعه بلند شدن و زیر گرفتن پسر به پسر سعی کرد بفهمونه که کی اینجا رئیسه.
با بلند گردن انگشتش و تکون دادنش جلوی صورت جونگکوک گفت:

-ببین بچه جون رقاص منی و قراره برام برقصی تو اینجا نیستی که بهم دستور بدی الانم میری اون بالا میخوابی و من قرار نیست کنارت بخوابم.تازه باید خداتم شکر کنی که ات..-ایییی

جونگکوک با گاز گرفتن انگشت مرد همونطور که انگشت مرد بین دندوناش بود سعی کرد حرف بزنه:

-تموم شد؟خیلی تاثیر گذار بود حالا پاشو بریم بخوابیم.

مرد با بیرون کشیدن انگشتش از بین دندون های اون پسر با عصبانیت گفت:

-تو حرف حالیت نمیشه نه؟گفتم که خودت گمشو اون بال..-

با بوسیده شدن اون انگشت آسیب دیدش توسط تهیونگ نگاهی به چشماش کرد.
تهیونگ سعی کرد خیلی زیاد مظلوم باشه پس با چشمای پاپی تورش گفت:

-بیا بریم بخوابیم لطفا..خوابم میاد

اون سعی کرد خر نشه ولی خب چشمای اون پسر زیادی کیوت بودن.. و الان درحالی که به زور بغلش کرده بود سعی می‌کرد بخوابه..

اون پسره بوی خیلی خوبی میداد انگار نه انگار کلی رقصیده بود و عرق کرده بود..بوی تنش یه جورایی خوش رایحه بود و همینطور اشنا بود یا شاید فقط تهیونگ همچین فکری میکرد؟

....

با کنار زدن پسری که مثل کوالا بهش چسبیده بود به سمت حموم اتاق رفت‌.. درسته توی آمریکا یه سری کار داشت..ولی باید برگرده کره نمیتونه ریسک اینجا موندن رو به خاطر یه سری کاره به جون بکشه و میتونست خیلی راحت به هرکسی که نه ولی به وکیلش بگه که به کاراش برسه.

با کمی حموم کردن از حموم در آمدن دوست نداشت حمامش زیاد طول بکشه با پوشیدن ست رنگ مشکیش با برند گوچی به سمت پسری که کل تخت رو جا گرفته بود رفت و سعی کرد بیدارش کنه.

با گذاشتن دستش روی شونه ای پسر سعی کرد اروم بیدارش کنه..

-بچه بیدار شو با توئم..-

-هیححح

با هینی که پسر کشید از خواب بیدار شد و با نفس نفس به مرد نگاه کرد..با قورت دادن بزاقش گفت:

-مگه مرض داری بیدارم میکنی؟نمیگی داشتم خواب میدیدم؟؟

مرد بی توجه به پسر شروع کرد به بستن ساعتش.همونطور که داشت ساعتشو می‌بست پسر رو مخاطبش قرار داد و گفت:

-واست یه ست اونجا گذاشتم بپوشش تا بریم خونت تا وسایلت رو جمع کنی و بریم البته نیاز نداری اگه نمیخوای می‌تونیم مستقیم بریم فرودگاه

مرد با نشون داد جای ست به پسر نگاه کرد.

پسر که هنوز ویندوزش بالا نیومده بود دستی به موهاش کشید و با کمی خاروندن موهاش دوباره خودشو روی تخت پرت کرد و بی توجه به تهیونگی که منتظرش بود باسنش رو سمت تهیونگ کرد و سعی کرد دوباره بخوابه.

مرد با حالت ودفاکی به پسری که‌ بی توجه بهش دوباره گرفت خوابید اخمی کرد و با گرفتن یقیه‌ی پسر اونو بلند کرد..یه لحظه از سبکی این پسر تعجب کرد..چرا اینقدر سبک بود؟

بی توجه به داد و بی داد های پسر به سمت حموم رفت.

با پرت کردنش تو حموم در رو بست و با قفل کردنش داد زد:

-تا وقتی حموم نکردی حق نداری در بیای فهمیدی؟!انگار من مسخرشم پرو..

آخر های حرفشو اروم زمزمه کرد و به سمت طبقه‌ی ی پایین رفت تا یه چی بخوره..

پسر بی توجه به همه چی اروم روی کاشی های دستشویی دراز کشید و با بستن چشماش دوباره به خواب رفت
....

تقریبا یه ساعتی میشد که پسر رو پرت کرده بود حموم و کم کم داشت نگران میشد..پس با گذاشتن ایپدش به سمت طبقه‌ی بالا رفت با رسیدن به به اتاق اروم در رو باز کرد.

با وارد شدن به اتاق همینکه خواست به سمت در حمام بره که با صحنه ای که دید سعی کرد به یاد بیاره نفس کشیدن چطوری بود.

پارافیلا(ویکوکWhere stories live. Discover now