یک هفته بعد
رزی با اعضای گروهش کنسرت داشت و مجبور بود که برای کنسرت بره به خارج کشور ولی اونجا موقع اجرای کنسرت متوجه چیزی شد اونم حضور یکی که هیچ براش خوشایند نبود و باعث استرسش موقع اجرا شد ولی برای طرفداراش تا آخر کنسرت اجراشو انجام داد .
موقع تموم شدن اجرا سریع به رختکنش برگشت و با زنگ زدن به لیسا روی صندلی نشست و منتظر جواب تماس از طرف عشقش بود که با باز شدن درِ اتاق و ظاهر شدن لیسا بغضش گرفت؛ خودشو تو آغوشش انداخت و لب زد : اینجا چیکار میکنی عشقم ؟! ..
لیسا کمی ازش فاصله گرفت و به شوخی گفت : دلت نمی خواد اینجا باشم ؟!
رزی دوباره بغلش کرد و گفت : از اینکه اینجایی خیلی خوشحالم .
لیسا درِ اتاق رختکنو بست و گفت : میخوام یه چیزی رو بهت بگم ..
سرشو پایین گرفت و درحالیکه داشت برای کنترل کردن ترس و استرسش با انگشتاش ور می رفت ادامه داد : اون اینجاست .
رزی : میدونم؛ اون عوضیو دیدمش .
لیسا کمی رفت تو فکر و بعد کمی فکر کردن ساعتی رو از داخل کتش بیرون آورد و به رزی دادش و گفت : این ساعت همیشه همراهت باشه و با فشار دادن دکمه ش میتونی صدای اطرافتو باهاش ضبط کنی؛ همینطور یه ردیاب کوچیکم داخلش داره که سریع می تونم باهاش موقعیتتو پیدا کنم .
رزی نگاهی به ساعت انداخت و با گفتن " باشه همیشه پیشم نگهش میدارم " کمی خیال لیسا رو راحت کرد . داشتن حرف میزدن که یهو صدای جیغ و داد مردم از بیرون اتاق بلند شد برای همین سریع دوییدن بیرون که بفهمن چرا مردم داد میکشن ولی به محض اینکه رفتن بیرون پسری رو دیدن که باعث ترسشون شد و با دیدن پسر جوانی که با پوزخندش بهشون زل زده چند قدمی رو به عقب برداشتن .
رزی نگاهی به لیسا انداخت و لیسا با عصبانیت داد زد : تو اینجا چیکار میکنی ؟
اندرو : بالاخره پیداتون کردم؛ فکر کردی میتونی
راحت خودتو ازم پنهون کنی و کنار عشقت از نو زندگیتو بسازی ؟ ..لیسا عصبانی بود و همینطور بخاطر شوکی که از
دیدن پسری که سال ها ازش فرار می کرد و الان
جلوش ایستاده بود دستاش میلرزید اون پسر همونی بود که از فشاری که روش میذاشت اونو تا دم مرگ برد و الانم برگشته بود و همین لیسا رو عصبانی میکرد .هرچند حدس میزد که رزی رو بتونه پیدا کنه و بخواد به عشقش صدمه بزنه ولی بازم اینکه اینقدر سریع خودشو بهشون نشون داده یکم نگرانش میکرد چون احتمال اینکه یه شخص مهمی پشتش باشه و ازش حمایت کنه خیلی زیاد بود و باید محتاطانه باهاش برخورد میکردن .
مردم داشتن داخل کنسرتو خالی میکردن و با ترس
به سمت خروجی کنسرت میدوییدن؛ لیسا هم از این موقعیت استفاده کرد و دست رزی رو گرفت و خودشو به داخل همون جمعیت زیادی که به طرف درِ خروجی حرکت میکردن انداخت و هر دوشون تونستن از اونجا بزنن بیرون و فرار کنن .درحالیکه داشتن میدوییدن لیسا نگاهی به پشت سرشون انداخت و وقتی از اینکه اندرو دنبالشون
نیست مطمئن شد آروم ایستاد و با نفس نفس زدن نگاهشو به رزی داد و لب زد : میخوای با وجود این وضعیت بازم برگردی خوابگاهتون ؟! ..رزی : فکر کنم مجبورم چون کمپانی اجازه خروجم از خوابگاه رو بهم نمیده ..
لیسا دستای رزی رو گرفت و آروم در آغوشش گرفت و گفت : اینو بدون من نمیزارم اون عوضی بخاطر من بهت آسیبی بزنه ..
و آروم ازش کمی فاصله گرفت و دستاشو روی صورتش قاب کرد و با لبخندی ادامه داد : من داخل خوابگاهتون از دور حواسم بهت هست .
رزی : ولی خودتم مراقب باش باشه ؟ ..
لیسا لبخندی زد و جواب داد : اوهوم مراقبم .
گوشی رزی که داخل جیب شلوارش بود زنگ خورد و شماره ی منیجرشو به لیسا نشون داد و تماسو جواب داد : الو؛ بله چشم همین الان میام .
رزی بوسه ای روی گونه ی لیسا گذاشت و با تکون
دادن دستاش از لیسا خداحافظی کرد و از اونجا
رفت لیسا هم از دور حواسش بهش بود داشت دور شدن رزی رو نگاه میکرد که وِن مشکی از بغلش با سرعت رد شد و با نزدیک شدن به رزی همونجا ایستاد .لیسا اولش نگران نبود تا اینکه افرادی از وِن پیاده شدن و به زور داشتن رزی سوار وِن میکردن پس لیسا با عجله شروع کرد به دوییدن تا بهشون برسه و نزاره که رزی رو بدزدن اما تا خودشو تونست بهشون برسونه دیر شده بود و رزی رو سوارش کرده بودن و با سرعت از اونجا دور شدن .
لیسا تا مسیر کوتاهی رو دنبالشون دویید ولی
سرعت وِن یهو زیاد شد و دیگه از دید لیسا محو
شد؛ درحالیکه نفس نفس میزد چشماش خیس شد و سریع دویید سمت ماشینش تا رد رزی بزنه ولی همونجا با اندرو روبه رو شد و بدون اینکه روی خشمش کنترلی داشته باشه با عصبانیت بهش حمله کرد؛ یقشو محکم گرفت و لب زد : رزی رو ول کن کثافت ..اندرو پوزخندی زد و گفت : پس برگرد پیشم تا ولش کنم ..
_________________________________________
سلام کیوتی ها امیدوارم که از خوندن این پارت هم لذت برده باشید 😍❤
این فیکشن متفاوته و این چند پارت راجب داستان چهلیسا نوشته میشه 🫠❤
YOU ARE READING
black group 🖤
Mystery / Thrillerفیکشن : گروه سیاه ( ورژن جنسو ) ژانر : اکشن؛ مافیایی؛ جنایی؛ عاشقانه؛ هپی اند روزهای آپ : دوشنبه ها و سه شنبه ها ساعت ۱۱ شب کاپل ها : جنسو و چهلیسا خلاصه : ما دخترای قوی هستیم دخترایی که سال ها در کنار هم بودن و با به وجود آوردن هیجان کلی کارهای هی...