اندرو درست وسط خیابون ایستاده بود برای همین لیسا ترمز گرفت و ماشینو نگه داشت که اندرو با دستاش آروم به پنجره راننده زد تا لیسا بیاد بیرون ولی لیسا شیشه رو زد پایین و با گفتن " دیگه خیلی داری پاتو زیادی دراز میکنی " پاشو گذاشت روی گاز ماشین و با سرعت از کنارش با ماشین رد شد دیگه زیادی اون باعث بهم خوردن زندگیش شده بود پس باید بجای سکوت یه درسی بهش میداد تا دیگه زیادی پاپیچش نشه * به حسابت میرسم مرتیکه فقط بزار اول کار اون جیمزو تموم کنم بعدش سراغ توام میام *
رزی که ساکت نشسته بود وقتی رسیدن از ماشین پیاده نشد و نگاهی به جیسو و جنی انداخت و لب زد : من میخوام کمی باهاش تنهایی حرف بزنم ..
وقتی اینو گفت جنی دست جیسو رو گرفت و با اشاره سر بهش فهموند که از ماشین پیاده شه تا اونا رو تنها بزارن ولی جیسو با تعجب گفت : ولی ما هم ..
جنی نذاشت جیسو حرفشو تموم کنه و با کشیدن آستین لباسش اونو از ماشین پیاده کرد و با پیاده شدنشون لیسا با روشن کردن ماشین ازشون دور شد .
جیسو نگاهی به جنی انداخت و لب زد : ولی عشقم؛ یهو رزی نزنه ناکارش کنه !! ..
جنی خندید و گفت : مگه رزی رو نمیشناسی ؟! حسم بهم میگه که قراره یه لحظه رمانتیک رو توی ماشین بسازن ..
وقتی اینو گفت جیسو آروم دستشو گذاشت دور کمرش و جنی رو به خودش نزدیک کرد و با فرو بردن سرش به داخل گردنش لب زد : نمیشه ما هم از این تجربه ها رو داشته باشم ؟! ..
جنی لبخندی روی لباش نشست و با گفتن " امروز نمیشه عشقم " آروم دستای جیسو رو که به دور کمرش حلقه شده بود رو باز کرد و به سمت خونه لیسا رفت و پشت سرشم جیسو وارد ساختمون شد .
لیسا و رزی به یه جای تقربیا دور رفته بودن و لیسا همونجا ماشینو خاموش کرد و روبه رزی لب زد : هنوزم باهام قهری ؟
رزی بدون اینکه جواب بده با باز کردن درِ ماشین؛ پیاده شد و به دریا خیره شد درحالیکه مشغول کنار زدن موهایی که بخاطر باد جلوی دیدشو گرفته بودن؛ بود با نفسی داد بیرون و چشماشو بست . باید چیکار میکرد دختری که سال ها دلشو بهش باخته بود رو میبخشید یا اینکه همه گذشته اشو فراموش میکرد و اون دخترو برای همیشه از زندگیش پاک میکرد تا خاطراتشم آروم آروم محو شن ؟
وقتی چشماشو بسته بود و راجب تصمیمش فکر میکرد دستی به روی شونه هاش نشست و اونو از فکر در آورد نگاهی به دختری که کنارش ایستاده بود و با لبخندش بهش خیره شده بود؛ انداخت و بدون اینکه متوجهش بشه خودشو در حال عمل انجام شده ای که قلبش قبل خودش دستورشو داده بود .
نباید اونو میبوسید ولی با برخورد لباش به لبای نرم لیسا خودبه خود باعث بسته شدن چشماش و عمیقتر شدن احساساتی که بهش دست داده بود؛ شد * زود باش ازش فاصله بگیر رزی احمق !! چرا هنوزم دست نکشیدی و داری میبوسیش مگه این دختر بارها قلبتو نشکست و ننداخت اونور پس الان چی عوض شده ؟! *
وقتی لبامون از هم فاصله گرفت و چشمامون بهم
افتاد لیسا لبخندی بهش زد و با گذاشتن دستش
روی صورتم و نوازش کردنم آروم لب زد : دلم برات تنگ شده بود دختر موطلایی خودم .رزی بوسه ای روی گونه لیسا گذاشت و با فاصله گرفتن ازش لبخندی بهش زد و با دست بهش اشاره کرد که بره داخل ماشین .
هر دوشون داخل ماشین دست همدیگه رو گرفتن و رزی آروم روی پاهای لیسا نشست و با بوسیدن لبای نرمش همزمان لباس هاشم در آورد و شروع کرد به مک زدن گردنش و سینه هاش .
لیسا روی صندلی دراز کشید و رزی هم با در آوردن لباس هاش و لباس زیرش و پرت کردنش به یه گوشه ماشین لبخند شیطنتی روی لباش نشست و با وارد شدن دو انگشت لیسا به داخلش آروم شروع کرد به بالا و پایین کردن و ناله کردن بخاطر لذت سرشو به عقب داد و ضربه هاشو سریعتر کرد و چشماشو بست و وقتی کامل ارضا شد آروم سرشو گذاشت روی شکم لیسا و با لبخندی که روی لباش نشست لب زد : خیلی دوست دارم .
لیسا : من عاشقتم و بدون تو میمیرم فرشته من و
اینبار دیگه یه لحظه هم ازت دور نمیمونم اینو بهت قول میدم ..رزی لبخندی زد و با بلند کردن سرش و نگاه کردن لیسا گفت : قول دادیا ..
_________________________________________
سلام کیوتی ها امیدوارم که از خوندن این پارت هم لذت برده باشید 😍❤️🔥
YOU ARE READING
black group 🖤
Mystery / Thrillerفیکشن : گروه سیاه ( ورژن جنسو ) ژانر : اکشن؛ مافیایی؛ جنایی؛ عاشقانه؛ هپی اند روزهای آپ : دوشنبه ها و سه شنبه ها ساعت ۱۱ شب کاپل ها : جنسو و چهلیسا خلاصه : ما دخترای قوی هستیم دخترایی که سال ها در کنار هم بودن و با به وجود آوردن هیجان کلی کارهای هی...