Part 13

28 3 12
                                    

اون شب همه خوشحال بودن داخل کنسرت ولی انگار این شادی براشون خیلی طول نکشید تا به گریه تبدیل بشه و همشونو دوباره به اون وضع غم انگیزی که ازش اومده بودن برگردونه .

وقتی کنسرت تموم شد و برگشتن به کره یه چیزی عجیب بود اونم باز بودن درِ مخفیگاهشون بود جیسو بقیه رو پشت سرش نگه داشت و با گفتن " بزارید من اول خونه رو چک کنم "وارد همون اتاقشون شد و آروم همه جای اتاق رو بررسی کرد اما براش عجیب بود چون کسی داخل خونه نبود پس چرا در باز بود ؟!

با اشاره ی دست بهشون از امن بودن خونه اطلاع داد ولی ذهنش هنوزم درگیر این موضوع بود * یعنی فقط یه دزد بوده یا بیشتر .. * توی فکر رفته بود که با قرار گرفتن دستای جنی روی شونه هاش به خودش اومد و با لبخند جنی روبه رو شد .

جنی : نگران نباش عشقم؛ احتمالا دزد بوده پس اینقدر بهش فکر نکن باشه ؟!

جیسو آروم با تکون دادن سرش " باشه ای " گفت و رفت سمت حموم که جنی هم خودشو انداخت داخل حموم و با لبخند شیطنتی لب زد : امروز میخوام بهت جایزه میدم .

با در آوردن لباس هاش اونم جلوی جیسو؛ آروم و
با چشمای خمارش به سمتش رفت و شروع کردن به بوسیدن لبای همدیگه ولی چون لیسا و رزی هم توی خونه بودن از قصد شیرآبو باز کردن تا صدای ناله هاشونو نشنون .

لیسا روی مبل نشسته بود و داشت خبرهایی که بصورت زنده پخش میشد رو گوش میداد که رزی هم آروم بغلش کرد و لب زد : ممنونم که اومدی تو زندگیم عشقم .

لیسا : من باید ممنون باشم که منتظرم موندی .

درحالیکه لیسا و رزی داشتن حرف میزدن و اخبار گرفته بودن شخصی با جاسازی ردیابی که توی خونه شون کار گذاشته بود، داشت حرفاشونو گوش میداد و ازشون اطلاعات جمع میکرد تا بتونه کامل درونشون نفوذ کنه کاری که اونا انجام میدادن رو اون داشت سر خودشون تلافی میکرد .

وقتی لیسا با دقت به اخبار گوش داد یهو توجهش
به سمت دختری که داشت اون گزارش رو پخش میکرد؛ رفت و با تعجب نگاهی به رزی انداخت و لب زد : این همون دختری نیست که ما اونو از دست خانواده اش خلاص کردیم ؟

رزی هم وقتی دختره رو دید گفت : آره خودشه؛ ولی اون دختر گفت دانشجوئه که !!

لیسا دستشو گذاشت روی چونه اش و گفت : ذهن منم با همین درگیر شده ..

جنی و جیسو با کلی خنده و اذیت کردن همدیگه بالاخره از حموم اومدن بیرون و همینکه نگاهشون به اخبار افتاد سریع دوییدن و روی مبل نشستن؛ جیسو صدای تلویزیون رو زیاد کرد و بعد یه لحظه صفحه نمایش تلویزیون رو روی گردن دختره زوم کرد و لب زد : این دختر انگار با قصدی بهمون نزدیک شده بود ..

لیسا با دیدن خالکوبی روی گردنش حرفای جیسو رو ادامه داد : و این خالکوبی هم برای نیروی ارتش کره ست احتمالا یه نفوذی خیلی بزرگه چون روی مچ دست اندرو هم همین خالکوبی بود ..

رزی : واقعا ؟!!

جنی که کنار لیسا نشسنه بود لب زد : یعنی چرا می خوان بهمون نفوذ کنن ؟!

جیسو : احتمالا با وجود ما اونا دیگه نمیتونن خودشونو به مردم ثابت کنن بخاطر همین میخوان
ما رو برای همیشه حذف کنن ..

داشتن در مورد اون خبرنگار و اون باندی که مربوط بهشون بود حرف میزدن که یهو زنگ خونشون به صدا در اومد و همشون با شنیدن زنگ خونه با تعجب بهم خیره شدن که جیسو آروم از جاش بلند شد و به طرف در رفت ولی همینکه درو باز کرد با مأمورهای پلیسی روبه رو شد که به داخل خونه ریختن و به طرفشون اسلحه گرفتن .

یکیشون به طرف لیسا رفت و روبه روش ایستاد و
لب زد : قربان ما همونطور که خودتون دستور دادید همشون رو دستگیر میکنیم .

لیسا آروم از روی مبل بلند شد و با لبخندی گفت : خسته نباشید .

خواست بره که رزی مچ دستشو گرفت و با جمع شدن اشک توی چشماش لب زد : چرا ؟؟!

لیسا با اون یکی دستش؛ دست رزی رو پس زد و گفت : تو از هیچی خبر نداری معذرت میخوام ..

لیسا بدون اینکه به رزی و جیسو و جنی که با شوک بهش خیره شده بودن؛ نگاه کنه خیلی ریلکس از اونجا داشت میرفت و همین باعث دیونه شدن جیسو شد که با در آوردن اسلحه اش نشونه گرفتن به سمت لیسا داد زد : تکون نخورید وگرنه میکشمش ..

اون خیلی جاخورده بود چون سال های زیادی لیسا رو کنار خودشون نگه داشته بودن و اونم شده بود جزوی از خانواده شون پس اینکه اون یه نفوذی از آب در بیاد براش شوک خیلی بزرگی بود در حالیکه از نشونه گرفتن اسلحه به سمت دختری که مثل خواهرش بود براش؛ دودل بود آروم اشکاش از صورتش سرازیر شد و ادامه داد : چرا این همه سال گولمون زدی لیسا ؟؟!

_________________________________________

سلام قشنگا امیدوارم که از خوندن این پارت هم لذت برده باشید 😍❤️

black group 🖤حيث تعيش القصص. اكتشف الآن