Part 24

21 4 3
                                    

رزی با چشم هایی خیس و قلبی شکسته از بیمارستان اومد بیرون و با دیدن جنی و جیسو که یه گوشه منتظر ایستاده بودن آروم به سمتشون رفت ولی چون هنوزم از چیزی که دیده بود توی شوک بود پس بجای حرف زدن؛ نشست و شروع کرد به گریه کردن .

دیگه همه چی تموم شد اون الان توی شرایطیه که داره با مرگ دست و پنجه نرم میکنه ولی رزی حتی نمیتونه پیشش باشه . رزی از درون داغون و ناراحت بود خیلی درد داشت دیدن لیسا توی اون وضع براش صحنه ی فراموش نشدنی بود و نمیتونست از ذهنش بیرونش کنه اون صحنه ای رو که زیر عمل جراحی بود .

از جاش بلند شد و با بلند کردن سرش آروم زمزمه کرد : تو قول دادی عشقم؛ پس سر قولت بمون و بازم برگرد تو آغوشم و بزار محکم بغلت کنم و دیگه هیچوقت ولت نکنم ..

جنی که منتظر خوب شدن حال رزی بود بدون اینکه متوجه ناپدید شدن جیسو بشه تموم توجهشو به رزی داده بود و سعی در آروم کردنش داشت و جیسو هم بدون به زبون آوردن کلمه ای با دو تا چاقویی که زیر پوتین هاش پنهون کرده بود رفت سراغ خود جیمز و آدماش و با نشون دادن خودش شروع کرد به جنگیدن باهاشون اونم توی بیمارستانی که اون تنها بود و اونا کلی آدمی که دورهم جمع شده بودن؛ بودن حس خشمش غیرقابل کنترل بود و نمی تونست وضعیتی که لیسا الان توش بود رو قبول کنه چون اونا لیسا رو زخمی کردن و مخصوصا جیمز همون آدمی که زندگی لیسا رو به نابودی کشید .

جیسو با فرو کردن چاقو به بازوی آخرین نفری که کنار جیمز بود با صورتی خونی به سمتش رفت ولی همون لحظه پرستارهایی که اونا رو دیده بودن به سمتشون رفتن و مانعش شدن .

جیسو نگاهشو به جیمز که داشت با پوزخندش بیشتر عصبیش میکرد؛ داد و گفت : به زودی میکشمت پس آماده باش برای فرا رسیدن اون روز ..

جیمز حرفی نزد که دکتر از اتاق عمل اومد بیرون و جیسو با شنیدن حرفای دکتر لبخندی از خوشحالی
روی لباش نشست و با خیس شدن چشماش بخاطر خوشحالی که از خوب بودن حال لیسا بود؛ سریع دویید سمت در و خواست این خبر خوب رو بهشون بده که
هر چی اطرافشو نگاه کرد هیچکدومشونو نتونست پیدا کنه .

وقتی به جنی زنگ زد و اونم گوشیشو برنداشت جیسو با استرس شروع کرد به گشتن اطراف بیمارستان * اینا کجا رفتن ؟! نکنه چیزیشون شده باشه برای همین جنی تماسمو جواب نمیده ؟ * خواست یه تاکسی بگیره که با شنیدن صدای گوشیش منصرف شد و با دیدن شماره جنی سریع تماسو جواب داد و با لحن ناراحتی لب زد : عشقم کجایید ؟!

جنی : چیزه؛ ما اومدیم به همون پل ..

جیسو : همونی که لیسا میخواست خودشو اونجا ..

جنی با گفتن " آره همون " نذاشت جیسو جمله شو کامل کنه و جیسو چشماش از ذوق و خوشحالی دوباره خیس شد و لب زد : عشقم میخوام خبر خیلی مهمی رو بهت بگم ..

جنی : چیشده ؟!

رزی که حرفای جنی رو شنید با ناراحتی گوشی رو ازش گرفت و گفت : لیسا چیزیش شده ؟؟! لطفا چیزیش نشده باشه اون قول داد که ولم نمیکنه ..

جیسو : عملش با موفقیت انجام شده .

رزی همینکه اینو شنید روی زانوهاش نشست و از خوشحالی دوباره اشکاش سرازیر شد و گریه اش
گرفت * میدونستم به قولت عمل میکنی عشقم؛ من میدونستم .. *

یک سال بعد

جیسو که داشت جیمز و رفت و آمدش با آدمای مهم و ثروتمند و قدرتمد رو چک میکرد با گذاشتن دستش کنار گوشاش آروم لب زد : الان وارد همون هتل شدن

Hoppla! Dieses Bild entspricht nicht unseren inhaltlichen Richtlinien. Um mit dem Veröffentlichen fortfahren zu können, entferne es bitte oder lade ein anderes Bild hoch.

جیسو که داشت جیمز و رفت و آمدش با آدمای مهم و ثروتمند و قدرتمد رو چک میکرد با گذاشتن دستش کنار گوشاش آروم لب زد : الان وارد همون هتل شدن .

همینکه اینو گفت رزی و جنی با مجهز کردن خودشون و زدن ماسک و کلاه هایی که هویتشون پیش کسی لو نره وارد همون هتل شدن و با شلیک کردن با اسلحه هایی که همه رو پراکنده میکرد مستقیم جیمز و چند مردی که کنارش ایستاده بودن رو نشونه گرفتن و با پیدا شدن نگهبانا رزی سریع با پرت کردن دو چاقویی که زیر آستین کتش پنهون کرده بود اونا رو زخمی کرد و همراه جنی خیلی جدی بهشون نزدیک و با گذاشتن اسلحه اش روی پیشونی جیمز ماسکشو برداشت و با پوزخندی لب زد : جیسو گفت اون روز بالأخره رسید خداحافظ جیمز ..

جیمز : نههههههه صبر کن ..

رزی بدون مکث ماشه رو کشید و با شلیک کردن خون جیمز پاشید روی صورتش و دیگه با اومدن پلیس ها
و آدمایی که ممکن بود دستگیرشون کنن سریع همراه جنی اونجا رو ترک کردن .

رزی موقع دوییدن حس خیلی خوبی داشت و از اینکه بعد یه سال بالأخره انتقام به کما رفتن عشقشو تونسته بود بگیره خیلی خوشحال بود از همونجا مستقیم رفتن بیمارستان؛رزی دوباره پیش لیسایی که هنوزم چشماشو باز نکرده بود نشست و با گرفتن دستش لب زد : عشقم دیگه نمیخوای بیدار شی هوم ؟! ببین دیگه کار جیمزم تموم کردم پس کی می خوای برگردی به آغوشم !!؟ ..

_________________________________________

سلام قشنگا امیدوارم که پارت امروزم براتون جذاب بوده باشه 🥰❤️
قشنگا تازگیا واتپدم خیلی کند بالا میاد و یا بالا نمیاد اینو شب آماده کرده بودم ولی نمیتونستم وارد بوک بشم تا پابلیشش کنم 🥲💔

black group 🖤Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt