لیسا لبخندی زد و سرشو تکون داد و لب زد : قول دادم .
وقتی این دو بغل همدیگه داخل ماشین نشسته بودن مردی که اونا رو زیرنظر میگرفت با دوربین عکاسیش عکسی از ماشین گرفت و با بالا بردن پنجره ماشینش منتظر حرکتی ازشون شد تا بیوفته دنبالشون .
خونه لیسا
* جیسو *
جنی رفته بود حموم و جیسو هم با در آوردن لباساش وارد حموم شد جنی که جیسو رو دید با قورت دادن آب دهنش با لکنت لب زد : ج؛ جیسو ..
وقتی جیسو هم داخل وان حموم نشست جنی آروم یه گوشه شروع کرد به نگاه کردن به اطرافش که جیسو با گرفتن مچ دستش و کشیدنش به سمت خودش آروم بغلش کرد و لب زد : نمیشه امروزم باهم باشیم هوم ؟!
جنی کمی ازش فاصله گرفت و با بوسیدن گونه اش جواب داد : قبوله ..
و بلافاصله داخل وان خودشو انداخت روی جیسو و در حالیکه روش نشسته بود نگاهشو به چشماش داد و با لبخندی آروم لبای نرمشو مکید و هر دوشون با بستن چشماشون بوسه رو طولانی کردن و شروع کردن به کشیدن کف روی بدن همدیگه وقتی نفس هاشون بند اومد از هم فاصله گرفتن و جیسو لب زد : خیلی لباتو دوست دارم بیب .
جنی لبشو گازی گرفت و با بوسیدن صورتش و گردنش جیسو رو بیشتر تحریک کرد و بعد چند تا بوسه جیسو از وان بیرون رفت و درحالیکه به دختر داخل وان خیره شده بود دستشو گرفت و اونم بیرون کشید با چسبوندش به دیوار شیر آب بالای سرشونو باز کرد و با برخورد آب به بدنشون دوباره لبای همو شکار کردن و صداش تو کل حموم پیچید .
جیسو خم شد و با بوسیدن شکم جنی نگاهی از پایین بهش انداخت و با لبخندی سرشو بین پاهاش اسیر کرد و شروع کرد به بوسیدن پوسیش و همینطور لیس زدن و گاز گرفتنش و ناله های جنی رو توی فضای حموم بلندتر کرد .
جنی داشت با گاز گرفتن لبش و چنگ زدن به موهای دختری که داشت به فاکش میداد سعی در خفه کردن ناله هاش داشت و جیسو هم با وارد کردن انگشتاش به داخل حفره تنگش مانعش شد و صدای ناله های جنی رو واضح شنید و ضربه هاشو تندتر و محکم تر کرد که با ارضا شدن جنی؛ جیسو انگشتاشو بیرون کشید و با بغل کردنش لب زد : ممنون بخاطر امروز ..
جنی با بوسیدن گردنش سینه هاشو محکم مالید و اینبار خودش جیسو رو به دیوار چسبوند و شروع کرد به بوسیدن سینه های خوش فرمش و به صدا در آوردن ناله های جیسو .
با به دندون گرفتن سینه هاش و مالش دادن جای حساسش خودشو آروم آروم به پوسیش رسوند و زبونی روش کشید که جیسو آهی گفت و با گرفتن موهای دختری که جلوش زانو زده بود؛ اونو به خودش نزدیکتر کرد .
جنی زبونشو واردش کرد و شروع کرد به لیس زدن های خیسی که همراه صدای ناله های خواستنی جیسو ترکیب شده بود و باعث لذت هر دوشون شده بود .
با یه حرکت دختر ایستاده رو به پشت برگردوند و هر دو انگشتشو واردش کرد و ضربه های شدیدشو شروع کرد که جیسو هم با ارضا شدنش صدای نفس نفس زدنای هر دوشون بجای ناله هاشون کل فضا رو گرفت .
بعد اینکه هر دوشون حموم کردن جیسو با پوشیدن یکی از لباسای داخل کمد لیسا روی مبل ولو شد و شروع کرد به پاپ کورن خوردن و جنی هم همینکه لباساشو تنش کرد توی آشپزخونه میوه پوست میکند .
جیسو با عوض کردن کانالی که خبر مهمی رو پخش میکرد یهو توجهش بهش جلب شد و دوباره همون شبکه رو گرفت و بعد گزارش اون خبر با ترس از روی مبل بلند شد و به سمت اتاق رفت و همونجا روی تخت نشست و رفت تو فکر * نباید اینجوری میشد نباید آزاد میشد الان من چیکار کنم ؟؟! چجوری دوباره بندازمش تو زندان !؟ * با لرزش دستاش و پاهاش خواست بلند شه که نتونست و محکم زمین خورد و باعث شد که جنی هم صداشو بشنوه و با نگرانی به سمت صدا بره .
جنی که جیسو رو اونجوری دید به سمتش خم شد و با نگرانی گفت : چیشده عشقم ؟!
جیسو : اون آزاد شده هه ها ..
جیسو با چشمای نمناکش به جنی خیره شد و ادامه داد : من الان چیکار کنم ؟ هقققق ..
جنی : کی آزاد شده ؟! نکنه منظورت باباته ؟؟
جیسو سرشو تکون داد و جواب داد : آره بابام آزاد شده .
وقتی جنی خواست حرفی بزنه صدای زنگ خونه به صدا در اومد و توجه هر دوشون به سمت در رفت جیسو با ترس از روی زمین بلند شد و لب زد : نکنه
بابام باشه !؟
جنی هم بلند شد و خواست بره سمت در که جیسو با قرار گرفتن جلوش مانعش شد و گفت : بزار خودم درو باز میکنم ..
دستاشو گرفت و ادامه داد : تو همینجا منتظرم بمون الان برمیگردم ..
و سریع رفت که درو باز کنه از سوراخ در نگاهی به بیرون انداخت و وقتی کسی رو بیرون ندید درو باز کرد و با نامه ای که روی زمین افتاده بود؛ روبه رو شد آروم برش داشت و با تعجب نگاهی به اطرافش انداخت و گفت : این دیگه چیه ؟! ..
وقتی نوشته روشو خوند با اسم دنیل که انگار داشت راجب برگشتش به خونه حرف میزد مواجه شد و بدون اینکه بقیه نوشته ها رو بخونه با ترس نامه از دستش افتاد و روی زانوهاش نشست درحالیکه جیسو از برگشت باباش شوکه شده بود جنی هم با تماسی که از فرد ناشناسی بود با جواب دادن به تماس و شنیده شدن صدای پدری که سال ها ازش خبری نبود از ترس نتونست حرفی رو به زبون بیاره و همونجا خشکش زد .
جیمز که از حمله زیرکانه اش خوشحال بود لیوان مشروبشو دستش گرفت و از پنجره اتاقش نگاهی به منظره بیرون انداخت و لب زد : نمیخواستم تا این حد پیش برم خودتون باعثش شدید ..
_________________________________________
سلام عشقا اینم پارت ۲۰ امیدوارم که جذاب بوده باشه براتون 😍❤️🔥
YOU ARE READING
black group 🖤
Mystery / Thrillerفیکشن : گروه سیاه ( ورژن جنسو ) ژانر : اکشن؛ مافیایی؛ جنایی؛ عاشقانه؛ هپی اند روزهای آپ : دوشنبه ها و سه شنبه ها ساعت ۱۱ شب کاپل ها : جنسو و چهلیسا خلاصه : ما دخترای قوی هستیم دخترایی که سال ها در کنار هم بودن و با به وجود آوردن هیجان کلی کارهای هی...