با استرس لبشو گازمیگرفت و درحالی که منتظر بود یونگی در خونه رو ببنده به اطرافش نگاه میکرد
انقدر نگران برخورد مردم بود که نفهمید چند ثانیه است یونگی صداش میزنه و دستشو جلوش تکون میده
_ جیمین ... کجایی؟
+ عا هیچی ...
_ جیمین .... به من گوش میکنی ؟
اگر جیمین جرئت داشت میگفت نه چون الان تمام حواسش به دستای گرمی بود که دستای خودشو گرفته
بالاخره از نگاه کردن به دستای کوچکیش میون دستای یونگی دل کند و به چشای یونگی خیره شد_ کسی با تو برخورد بدی ندارع ... حتی ... همه منتظرن تا تورو ببینن و قطعا وقتی این پسر خوش خنده رو ببینن عاشقت میشن . انقد به خودت استرس نده
فقط سر تکون داد و یونگی بالاخره دستاشو ول کرد و رپ ب جلو هولش داد
_ خب دیگ گمشو کلی کار داریموارد فروشگاه که شدن پسر قد بلندی پیششون اومد
/ واو ... ببین کی اینجاست
مشتی به شونه ی یونگی زد و بعد باهم دست دادن
/اوه ... تو باید جیمین باشی درسته ؟ وای تعریفتو از بقیه شنیده بودم ولی شنیدن کی بود مانند دیدن؟! 😉یونگی خندید و به جیمین که حالا خجالت زده میخندید و دستشو پشت گردنش میکشید نگاه کرد
_ رفیقای کم یکم زیادی شوخ و البته صمیمین ... خب بروبچ ... جیمین این سوکجینه.... متخصص جوکای بیمزه و احمقانه ی بابابزرگی
جین چپ چپ به یونگی نگاه کرد و بعد دستشو سمت جیمین درازکرد/ ورلد واید هندسام هستم یونو؟
جیمین دیگه نتونست خندشو نگه داره و ریز ریز خندید و دست داد
کم کم روحیه سرکش درونش داشت خود نمایی میکرد و خجالتش رو از بین میبرد
جای تعجب بود چون جیمین با تمام شیطتنش همیشه به خجالتی بودن تو برخورد اول معروف بود.... اما چیزی در مورد اهالی قبیله گربه سانان بود که اون احساس راحتی میکرد و خودش هم سر در نمیآورد+ ورلد واید هندسام؟ چرا من لقب ندارم؟ تا حالا بهش فکر نکرده بود
_ موچی
ESTÁS LEYENDO
My rejected fairy🧚🏻✨
Fanfic( کامل شده ) + پارک جیمین ! تو به دلیل نقض قوانین ، از دنیای پری ها طرد خواهی شد ! و برای مجازات گستاخی به جایگاه والای اعلاحضرت ، بال هاتو از دست خواهی داد... _ نه شما نمیتونید اینکار و بکنید نه نههههه « پری طرد شده ی من | My rejected fairy » کا...