جونگکوک معذب کنار تهیونگ نشست و به نمای خونش نگاه کرد
/ خونه ی خوشگلی داری ... قشنگ میشه به عنوان نمونه کار عکسشو بزاری تو کلاساتتهیونگ تشکر کرد و سینی قهوه رو روی میز گذاشت
٫ ببخشید مجبور شدی تا اینجا بیای باید ی سری وسایل برمیداشتم بعد بریم دفتر کار
/ نه بابا اشکال نداره ... اصن تو تا فردا طول بدی اشکال ندارع ... بالاخره ... بالاخره تو چیزی دیگ ... چیز ... همون استادی دیگ
و با خنده ی مصنوعی کمی ازقهوه شو نوشید
تهیونگ رفتار های هول شده ی پسر و زیر نظر گرفته بود و سعی میکرد خندشو کنترل کنهجیمین دستشو روی صورتش کشید و سعی کرد با نفس های عمیق احساس پاره کردن گربه ی روبروش که سالن و گذاشته بود رو سرش رو تو خودش پایین بیاره
یونگی با عصبانیت دعوا میکرد و میگفت :
_ مگه نگفتم خیلی خوشگل نشه؟ قرار بود یه لباس ساده تنش کنیندختر جوان که طراح لباس بود پشت همکارش که آرایشگر بود قایم شد و گفت
/ قربان خب سادست دیگه... کت قبلیه رو گفتید خیلی براقه ولی این یکی ک یک لباس سادست_ نخیر نیست
سمت جیمین رفت و دستشو کشید و با حرص گفت
_ الان این معمولیه؟ این سادست؟ نمیبینی چقد توش سکسی شده؟ میخوای چشم همرو بندازی روش؟
جیمین کلافه صداش کرد اما یونگی مگه اهمیت میداد ؟ ( یکی یونگی رو بگیره تا گونی تن این بچه نکرده )_ من کار ندارم . نمیزارم اینو بپوشی جیمین برو عوضش کن
جیمین با حرص دندوناشو رو هم سابید و گفت
+ من مسخره توام؟ این پنجمین لباسیع که عوض کردم
ESTÁS LEYENDO
My rejected fairy🧚🏻✨
Fanfic( کامل شده ) + پارک جیمین ! تو به دلیل نقض قوانین ، از دنیای پری ها طرد خواهی شد ! و برای مجازات گستاخی به جایگاه والای اعلاحضرت ، بال هاتو از دست خواهی داد... _ نه شما نمیتونید اینکار و بکنید نه نههههه « پری طرد شده ی من | My rejected fairy » کا...