_ م..مطمئنی که دیدی چشام برق میزنن؟
+ آره ... معنی خاصی داره؟
یونگی هول شده گفت
_ نه نه ... معنی؟ .... نه اگر داشت که منم میدونستم! نه ندارن احتمالا اشتباه دیدیجیمین هم که باور کرده بود سری تکون داد و گفت
+ خب دیگه من میرم تو جایگاه بشینم .... فایتینگیونگی لبخندی زد و با چشاش رفتن پری ذوق زدشو نگاه کرد
اما خودش خوب میدونست که معنی برق چشماش و میدونه
اما نمیخواست قبول کنه
شاید اشتباه فهمیده بود
هرجور شده باید امشب با پدرش صحیت میکردجیمین روی صندلی نشسته بود و به صحنه چشمدوخته بود
هر لحظه منتظر اومدن یونگی بود که مطمئنا قرار بود تو اون لباس سفید بدرخشه
بعد از چند دقیقه بالاخره یونگی وارد صحنه شد و صدای جیغ و دست هوادارا سالن و به لرزه درآورد
جیمین با ذوق از جاش بلند شد و شروع به تشویق و بالا پایین پریدن کرد
+ مین یونگییییی ... مین یونگییی
یونگی دستی برای طرفدارانش تکون داد
اما برای لحظه ای نگاهش روی نقطه ای ثابت موند
که البته حدس زدنش سخت نیست که اون نقطه جایی بود که جیمین بود و مثل بچه ها بالا پایین میپرید و تشویقش میکردیونگی اینبار خودش متوجه شد که با دیدن جیمین برقی از چشماش عبور کرد و تقریبا متوجه شد که حدسش درسته
اما الان باید تمام حواسشو روی اجرا میذاشت
با اشاره به گروهش اجازه ی شروع داد
و بعد از چند ثانیه نوازنده ها شروع به نواختن کردنجیمین از طریق سر و صدای فن ها فهمید که آهنگی که قراره خونده بشه اسمش D_Day
منتظر بود تا خود آهنگ و بشنوه که با شروع کردن یونگی به موندن نفس تو سینه ی جیمین حبس شد
درسته که چند ماهی میشد که با یونگی زندگی میکرد
اما یونگی معمولا توی خونه آهنگ نمیخوند و فقط با پیانو و گیتار مشغول بود
و الان که این قدرت صدا و سرعت رپ کردنش رو میشنید حسی مثل قلقلکی شدن دلش رو داشت
تصمیم گرفت اولین کاری که بعد از رسیدن به خونه میکنه دانلود آهنگ های یونگی باشه
پس دوباره مشغول تشویق و بالا پایین پریدن کردبعد از کنسرت یونگی به بهانه ی معرفی جیمین به پدرش اون رو با خودش به قصر برد
و البته فقط خودش میدونست که میره اونجا تا از پدرش بپرسه حدسش درمورد اون برق لنتی توی چشماش که هر لحظه بیشتر میشد درسته یا نه+ استرس دارم ... انقد که الان استرس دارم اگر قرار باشه یه روز برم خواستگاری انقد استرس نمیگیرم
_ شایدم تو نری خواستگاری یکی دیگه بیا خواستگاری تو
جیمین که متوجه نشده بود به سمت یونگی که فرمون ماشین و بین دستاش گرفته بود برگشت و گفت
+ ینی چی ؟ ینی من بشینم خونه دختره پاشه بیاد خواستگاریم؟
VOUS LISEZ
My rejected fairy🧚🏻✨
Fanfiction( کامل شده ) + پارک جیمین ! تو به دلیل نقض قوانین ، از دنیای پری ها طرد خواهی شد ! و برای مجازات گستاخی به جایگاه والای اعلاحضرت ، بال هاتو از دست خواهی داد... _ نه شما نمیتونید اینکار و بکنید نه نههههه « پری طرد شده ی من | My rejected fairy » کا...