ep 11

254 74 28
                                    

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.


مدام تلاش میکرد تا دوباره چشم هاش رو ببنده و بخوابه اما بی فایده بود!
بلاخره  به خواب زدن خودش رو تموم کرد و روی تخت نشست.کش و قوسی به بدنش داد  که نگاهش روی یول که کمی دور تر، روی زمین  خوابیده بود، ثابت موند.
اون...تمام این چند  روز رو روی این گلیم  نازک و زمین سفت میگذرونده؟! این مرد دیوونست!!
پتوی روی تخت رو برداشت و بعد از اینکه روی یول تنظیم کرد، تصمیم گرفت کمی از هوای صبح دهکده، لذت ببره!
به سمت درب رفت و بعد از باز کردنش، از دیدن منظره ی پیش روش ، شگفت زده شد!
روز قبل اشتباه نکرده بود و واقعا مه اطرف دهکده در حال محو شدن بود! شاید....یول درست میگفت! با حظورش توی این دهکده، داشت تغییراتی به وجود میومد!

بی اختیار لبخندی زد و شروع کرد به قدم زدن. منظره ی دهکده تا زمانی که تمام هیولا ها خواب بودن، واقعا ارامش بخش بود ....
و از این نتیجه ی بدجنسانه ی خودش، لبخندش پررنگ تر شد.

نفهمید چقدر گذشته که صدای قدم هایی ، حواسش رو پرت کرد .متعجب به سمت منشا صدا برگشت.داکهو همینطور که افسار اسب رو در دست داشت، آرین رو روی اسب نشونده بود و به سمتش میومد!

متعجب چند قدم به سمتشون برداشت
بک- اینجا چیکار میکنید این وقت صبح؟!
آرین با هیجان و ذوق صداش زد و دست هاش رو برای به اغوش کشیدنش باز کرد

آرین- شاهزاده!!!

با لبخند به سمتش  رفت  که آرین خودش رو   از روی اسب به سمتش پرت کرد و بکهیون با مهربونی اون رو در اغوش گرفت .مطمئن شد که انرژیش برای  امروز هم  کامله و توی تاریکی فرو نمیره!
اما همچنان جوابش رو نگرفته بود.
به سمت داکهو برگشت و  سوالش رو دوباره تکرار کرد

بک- صبح به این زودی کجا میرید؟!

داکهو تعظیمی کرد

داکهو- باید آرین رو به خونه برگردونم و بعد به سمت شاهزاده یول برم.

ابروهاش بالا پرید

بک- آرین تمام دیشب پیش تو بوده؟! انگار خیلی باهم صمیمی هستین!

و منتظر جواب نموند و گفت

بک- یول خوابه میتونی بری بیدارش کنی. به جات من آرین رو به خونه میبرم...

ᴛʜᴇ  ʟᴇɢᴇɴᴅ ᴏꜰ ᴛʜʀᴇᴇ ᴍᴏonꜱ (boyxboy) Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang