صدایی از دور دست ها، اسمش رو صدا میزد.پژواک صدا، میچرخید و میچرخید و محکم به صورتش برخورد میکرد. اونقدر قوی و رسا بود که هوشیار شد.
دست های سردش رو مشت کرد و تقلا کرد برای نشستن، اما بی فایده بود.
صدا که واضع تر شد، تازه فهمید که نه یک نفر ، بلکه چند نفر همزمان اسمش رو صدا میزنن اما چیزی که بیشتر از همه گیج و متعجبش میکرد، اون تن صدای اشنا بود...
این صدا نه یول بود و نه حتی یکی از ساکنین دهکده بلکه صدای خودش بود...زمزمه ای نگران اما در عین حال پر از جدیت، گوشش رو خراشید و باعث شد تکون شدیدی بخوره
«بلند شو هیون...من به کمکت نیاز دارم...الان وقتش نیست...»تمام توانش رو خرج کرد تا حداقل کمی لای چشمش رو باز کنه اما هیچ نتیجه ای نگرفت. کابوس هاش دقیقا مثل گذشته، وزنه ای سنگین رو روی تنش انداخته بود و اجازه ی هیچ عکس العملی رو بهش نمیداد.
با گرمایی که روی صورتش احساس کرد، نفسش بند اومد!!
در یک لحظه، انرژی ای غریب، در کل بدنش پیچید و بهش جون دوباره داد.لای چشمش رو اروم باز کرد.چیزی چشمش رو اذیت میکرد و نمیتونست خوب ببینه اما با این وجود صدای زمزمه های یول که اروم اروم بلند و واضح میشد رو تونست تشخیص بده.
بدنش به شدت درد میکرد و اصلا توانایی رو در خودش نمیدید تا کمی نیم خیز بشه.اگر که یادش نمیومد چه اتفاقی براش افتاده، قطعا تصور میکرد چندین بار از ساختمونی صد طبقه، به پایین پرتاب شده.
یول- هی؟! صدامو میشنوی؟! هیون؟!
از درد تمام اعضای بدنش، نفسش بند اومده بود ولی با هر سختی ای که بود سعی کرد جوابش رو بده تا بیشتر از این با فریاد هاش، گوشش رو هم ازش نگیره.
با صدایی که برای خودش هم نا اشنا بود، تنها زمزمه کرد
بک- خوبم...
و سعی کرداز روی زمین سرد و پر از شاخ و برگ بلند شه که عاخ بلندش، دل خودش رو هم به رحم اورد!
واقعا...زندگی کردن توی این دهکده هر روزش یه ریسک بزرگ بود!!حتی نمیتونست دهنش رو برای دادن فحش هم باز کنه.با کمک یول روی زمین نشست که صدای نگران و عصبیش رو از لا به لای ناله هاش شنید
یول-معلوم هست اینجا چیکار میکنی؟! من خیلی واضح بهت گفتم از محدوده ی حصار خارج نشو! ببین چه بلایی سر خودت اوردی؟!
KAMU SEDANG MEMBACA
ᴛʜᴇ ʟᴇɢᴇɴᴅ ᴏꜰ ᴛʜʀᴇᴇ ᴍᴏonꜱ (boyxboy)
Fiksi Penggemarفیکشن«افسانه سه ماه»🌙 بکهیون قرار بود با کابووس های شبونش کنار بیاد و تشکیل خانواده بده.درست روز قبل از ازدواجش، درگیر طوفان میشه و وقتی به هوش میاد، یک شبه شاهزاده ی "دهکده ی لوناس!" دهکده ای که ساکنینش، از هیچ موجود زنده ای برای تغذیه، نمیگذرن!! ...