A Punch

687 146 56
                                    

+ بنظرت من قوی ترم یا مرگ؟

-صد درصد تو؟

+کاملا درسته هیونگ من اصلا قصد مردن ندارم. مهم نیس چی میشه واسه زنده موندن و برنده شدن هرکاری میکنم.

-خاطرات کودکی مین جیمین.

~~~~~{••}~~~~~

پارک جیمین :::

همون‌طور که کمک بکهیون وسایل رو جمع می کرد به همه چیز فکر میکرد.

اون یارویی که زدش....

+هی بک؟

-بله آقای مین؟

+اونی که تو دانشگاه زدمش کی بود؟

-خب راستش امممم چیزه...

+اگه نگی از یونگی هیونگ میپرسم.

-خب اون دوست پسر سابقتون بود.

+جانم؟ من دوست پسر داشتم؟

-خب بله اما جدا شدین و ....

بکهیون داشت همچنان حرف می زد اما ذهن جیمین قفل کرده بود.

همینطور با کتاب توی دستش خشک شده بود.

دوست پسر....
یعنی این بدن با یکی خوابیده؟
یه مرد؟

+من دوست پسر داشتم.....

-ها؟ خب بله داشتید. شنیدید چی گفتم؟

+من دوست پسر داشتم....

-بله بعدش که جدا شدید هم شما خیلی بهم ریختید.

+چرا جدا شدیم؟

البته که خوشحال بود.
اگه جدا نشده بودن الان باید یه رابطه فا ** کی رو تحمل میکرد.
نفس راحتی کشید.

-نمیدونم اما مثل اینکه اون دوستون نداشت.

صاحب این بدن رو دوست نداشت؟
بازیش داده بوده نه؟!

+پس خوب کردم زدمش.

- بله ارباب خوب کردید زدینش.

بک خنده ای کرد.

بکهیون چندتا کتاب رو داخل کارتون گذاشت.

+چرا خودکشی کردم؟

با این سوالم چند دقیقه خشکش زد.

-خب راستش بهتره اینو از ارباب مین بپرسید.

پس مسئله جدی بود. مگه نه؟

نیشخندی زد.

+جالبه.

+من میرم بیرون یه چرخی بزنم.
راستی دیگه نمی‌خواد برم دانشگاه؟

-دانشگاه؟ اوه اگه دوست داشته باشید میتونید توی مراسم ها شرکت کنید. اتفاقا امشب مراسم فارغ التحصیلان دانشگاه است. می‌خوایید بریم؟

+من که فارغ تحصیل نشدم....

-اما همه دانشجو های برتر شرکت می‌کنند.

Disaster LifeWhere stories live. Discover now