Lie

716 154 40
                                    

- تا حالا آدم کشتی؟

+ اره.

- چرا؟

+ کشتن فقط کشتنه حتی اگه دلیل داشته باشی. مثلا عدالت یا انتقام شخصی.... چه فرقی می‌کنه. تو فقط یه نفرو کشتی.

~~~~~{••}~~~~~

به هوسوک نگاه کرد. بعد از مهمونی وقتی خیالش از جیمین راحت شد به اصرار اون به سفر رفته بودن.

اولین بار بود که هوسوک رو توی لباس غیر رسمی میدید.
رایحه کاج و جنگل هوسوک فضای ماشین رو پر کرده بود البته علاوه بر رایحه خودش.

آتیش و دود.

مثل همیشه هوسوک رانندگی میکرد به همین دلیل وقت کافی برای دید زدنش داشت.

ویت دید زدن؟
الان داشت دوست و کارمندش رو دید میزد؟
این آزار جن***سی نبود؟

-هوسوک راجب شین هه این خبری نداری؟

با این سوال یونگی ، هوسوک خشکش زد.
چرا باید توی اولین سفر دو نفره شون یادش مینداخت که داره به یونگی خیانت میکنه؟

+نه ندارم. چطور مگه؟

یونگی نفس کلافه ای کشید ، دستش رو به کنار شیشه ماشین تکیه داد و سرش رو گرفت.

-چند وقته ازش خبری نیس. میترسم یه دفعه کاری کنه. از کیم سارا و آنا چی؟

+ از اونام خب یه تک تیر انداز دیگه ام فرستادم اما جواب نداد باید یه برنامه دیگه بریزیم.
نگران نباش من حواسم هست.
بگذریم جیجو اونقدرام بد نیس نه؟

یونگی نیشخندی زد که قلب هوسوک رو بیشتر لرزوند.

- خیلی مثبتی هوسوک. قرار بود با جیمین بریم لهستان یا مجارستان اما الان اومدیم جیجو.

+خب .... مطمئنم که به من خوش میگذره.
حداقل از کار خبری نیس.

بعد لبخند زیبایی زد.

نگاه یونگی چند لحظه روی لب هاش ثابت موند و هوسوک هم البته که این موقعیت رو شکار کرد و لیسی به لب هاش زد.

- یه جوری میگی انگار خیلی ازت کار میکشم.

+راستش تو واقعا ازم خیلی کار می‌کشی.
دیگه رسیدیم ویلا.

خب هوسوک داشت از تمام فرصت ها استفاده میکرد.
دید زدن یونگی.
غیر مستقیم تلاش برای زدن مخش.
و دوباره دید زدن یونگی.
چطور لامصب هرچی میپوشید بهش میومد؟

وارد ویلا شدن. مستقیما رفت سمت یه اتاق و وارد شد.
چمدونش رو کف اتاق باز کرد و به لباس هاش نگاه کرد. کدوم رو میپوشید؟

بعد از تست کردن شیش تا لباس هیچکدوم اونقدرا خوب نبود.

با شنیدن صدای یونگی هول کرد.

Disaster LifeWhere stories live. Discover now