Trappist?

619 132 29
                                    

به طرز عجیبی حس میکنم که دوست دارم هیونگ؟
اما این نمیتونه احساس من باشه.
من احساس میکنم که بالاخره یه خانواده دارم.
اما تو نمیتونی خانواده من باشی.

- پارک جیمین.

(کاور پارت رزیه که داره میسوزه و نابود میشه یعنی ممکنه استعاره از جیمین باشه؟😈😈🤔🤔)
~~~~~{••}~~~~~

پارک جیمین :::

+ می‌دونی چند وقته فکر میکنم یکی دنبالمه.

همون‌طور که روی مبل نشسته بود فندکش رو روشن کرد.
+ اون صدای پا ها.... هنوز توی گوشمه.

دوباره فندک رو خاموش کرد.

+ اون چی بود؟ اون صدا.....

فندک رو روشن کرد.

+اوه توام نمیدونی؟ خانم مون؟
ببخشید یادم رفته بود دیگه نمیتونی حرف بزنی یا مثلا فریاد بزنی...

ادای صداش رو در اورد.

+ اوه جیمین گفتم به گلا دست نزن.

+ تو مردی.... خودم کشتمت. تو خونه خودت....

داشت حرف میزد که یک دفعه در باز شد و جونگکوک ، ارباب ضد حال ، وارد شد.

× میدونستم داری یه کاری می‌کنی.... باورم نمیشه با یکی دیگه میخوا...

اما کوک با دیدن جنازه سوخته کف اتاق پذیرایی حرفش رو خورد.

× هولی شت.... فا***ک. نترس من مراقبتم حواسم هست بلند شو بریم.

اما جیمین همون‌طور که فندک رو روشن خاموش می کرد پرسید

+دقیقا چرا مراقبمی؟

×چون یه قاتل اینجاس؟

+چی میشه اگه قاتل من باشم؟

با گفتن این حرف به وضوح دید که جونگکوک بزاق دهنش رو قورت داد.

×مدارکو جمع میکنم.

+ خودم کردم...

× چرا؟ چرا این کارو کردی؟

+ چون آدم بدی بود؟ میخوایی اینو بشنوی؟
کامان.... این یه دلیل مزخرفه. برای عدالت یا ادای آدمای خوب رو در اوردن این فقط یه بهونه اس.
کشتن ، کشتنه.
انجامش دادم چون میخواستم انجامش بدم.
اینکه بخاطر نفرتم بود از گناهم کم نمیکنه.

فندک رو برای بار آخر روشن کرد و انداختش توی خونه.
وقتی دید همه جا درحال آتیش گرفتنه همراه مزاحم از خونه خارج شد.

+ برگردیم عمارت...
اوووم یادم نبود عمارت سوخته.... این اون محافظتی بود که کیم میگفت؟!

× لازم نیس تو یکی طعنه بزنی...
چرا از اون طرف متنفر بودی؟

+ چون گل های رز رو خیلی دوست داشت.

× گل؟ روزی که بفهمم تو سرت چی میگذره احتمالا مردم.

Disaster LifeWhere stories live. Discover now