سخن نویسنده: سلام به همگی...
دیر شد چون در مسافرت به سر میبرم...پس نشد این پارت آخر باشه متأسفانه...
ممنون از نظرت و همراهیتون...
این پارت نظرای قشنگتون رو جواب میدم پس از جون مایه بذارید♥️♥️😘
شرط آپ بعدی ۷۰۰ تا نظر درست...
بریم تا پوستر دوست داشتنی این هفته رو ببینیم....😘😍😍❤️...
Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.
(ممنون از Zahra N عزیزم برای این رنگی حال خوب کن...)
Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.
Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.
(و ممنون از گلابتون عزیز که برای فیک خودش پوستر میزنه....!!!!....)
قرار نیست برای پوستر زدن دست به کار بشید؟🥺💔
🌺🌺🌺🌺
بال‌های پر دار طلایی قهوه‌ایش رو پشت سرش جمع کرد و همون‌طور که پشت سر پدر عصبانیش قدم برمیداشت به سرزنش‌هاش گوش می‌داد...
_اگه همون موقع بهتر عمل می‌کردی و نمیذاشتی از قصر بیرون بره الان مجبور نبودیم دنبالش بگردیم
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝓐𝓴𝓪𝓲 𝓲𝓽𝓸
Fanfic🦋عنوان: نخ قرمز سرنوشت 🦋ژانر: فانتزی، سوپرنچرال( تلفیقی از دنیای امگاورس، ومپایری، هایبردی)، انگست، رمنس، اسمات، کمی خشن 🦋کاپل ها: چانبک.....کای و سهون....کایهون یا سکای بودنش در طول داستان مشخص میشه...ورس نیست... 🦋خلاصه: مثل تمام اُمگاهای پروا...
