سخن نویسنده: سلام قشنگای من...آکاای ایتو اینجاست....ممنون برای نظرای قشنگتون و تشکر بابت همراهی گرمتون...دوستون دارم و تک به تکتون رو میشناسم و براتون یه عالمه عشق میفرستم😘♥️♥️♥️
شرط آپ بعدی ۱.۶ k نظر...پارت نظر خوریه پس دست و دلبازی کنید خب؟🥺
(ممنون Meli_1485 قشنگم بخاطر پوستر زیبا و به موقعش...)
🌺🌺🌺🌺🌺بعد یه پیادهروی چند ساعتهی طولانی طاقت فرسا، از نفس افتاده و با پاهای ورم کرده به قصر و اتاقش رسید.
پروانهی رنگ پریدهای که تمام توانش رو برای برگشت گذاشته بود به زحمت نفس میکشید چون مسیری رو طی کرده بود که حتی با پرواز هم خسته کننده بود چه برسه با راه رفتن...
به کمک عصاش لنگ زنون به طرف تخت بزرگش رفت و با نشستن به لبهی تشک نرمش بیحال چوبدستش رو کنارش جا داد و با بالا کشوندن پای راستش بی توجه به عرق پیشونیش مشغول ماساژ دادن مچ پای باد کردهاش شد.
أنت تقرأ
𝓐𝓴𝓪𝓲 𝓲𝓽𝓸
أدب الهواة🦋عنوان: نخ قرمز سرنوشت 🦋ژانر: فانتزی، سوپرنچرال( تلفیقی از دنیای امگاورس، ومپایری، هایبردی)، انگست، رمنس، اسمات، کمی خشن 🦋کاپل ها: چانبک.....کای و سهون....کایهون یا سکای بودنش در طول داستان مشخص میشه...ورس نیست... 🦋خلاصه: مثل تمام اُمگاهای پروا...