سخن نویسنده: سلام قشنگای من...امیدوارم خوب و خوش باشید...ما اینجاییم تا خستگی امتحانات رو از تنتون در بیاریم...
اینپارت ۱۸ هزار کلمهست...
میشد فقط ۴ هزار تا باشه ولی من به جای راحتی خودم، به لذت بردن شما و جلو بردن داستان فکر کردم...اما صادقانه میگم گلای قشنگم، اگه بخشای مهم پارت عشقی نگیره یا به دیالوگای اصلی هر دو کاپل بی توجهی بشه دیگه طولانی آپ نمیکنم...چون برام مهمه نوشتههام توجه و عشق شما رو داشته باشه... اگه از نظر دادن خسته میشید وسطش مکثی بندازید و استراحتی بکنید بعد ادامه بدید...
منظورم به عزیزای همیشگی که با پشتکار نظر میدن نیست...به کساییه که منتظرن تا بقیه شرط آپ رو برسونن...شما عزیزان لطفاً کمی به داستانی که همراهیش میکنید عشق بدید...
شرط آپ بعدی ۱.۸ k نظر...
بریم پوسترای قشنگ دوست خوبم رو ببینم...❤️❤️❤️...
(ممنون از Meli_1485 برای هر دو پوستر قشنگ و دوست داشتنیش)حواستون هست نویسنده دیگه پوستری نداره و فقط یه مهربونه که براش عشق میفرسته؟...🥺💔
🌺🌺🌺🌺🌺
برای آلفای مو بلند اوضاع درهمی بود...زندگیش شده بود عصاره ای از مشکلات، سختیها و چالشها...این در حالی بود که باید تنها با مسئولیتهای ری بودن و چانیول بودن دست پنجه نرم میکرد...
بخشی از مشکلات ری بودنش این بود که پادشاه بخاطر شورش علنی شدهی ری و فرار خفاشیهای دهکدهی برانتا به جنون رسیده بود و قصد داشت در جواب این شورش شدیدتر از قبل بردهها تحت کنترل بگیره اونم با پیدا کردن و تحت فشار گذاشتن عزیز هر خفاشی هالونیا...
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝓐𝓴𝓪𝓲 𝓲𝓽𝓸
Fanfic🦋عنوان: نخ قرمز سرنوشت 🦋ژانر: فانتزی، سوپرنچرال( تلفیقی از دنیای امگاورس، ومپایری، هایبردی)، انگست، رمنس، اسمات، کمی خشن 🦋کاپل ها: چانبک.....کای و سهون....کایهون یا سکای بودنش در طول داستان مشخص میشه...ورس نیست... 🦋خلاصه: مثل تمام اُمگاهای پروا...