فیلتر سیگاری که در حال سوختن بود رو از روی لب هاش برداشت و دودش رو با فشار از ریه اش خارج کرد، از بین باقی مونده سفیدی دود توی سرمای هوا تونست قامت اون دونفر رو ببینه، بنگ چان دست فلیکس رو گرفته بود، به ارومی از جنگل فاصله میگرفتند و تصویرشون نمایان تر میشد. با هرباری که کام میگرفت عصبانیتش از اتفاقی که چند دقیقه قبل افتاد کمتر میشد. فکرش درگیر شده بود، لی مینهو برای چی جدیدا داشت به پر و پاش میپیچید؟
هنوز داشت بهشون نگاه میکرد. بعد از اینکه بنگ چان چیزی به فلیکس گفت، به سمت یکی از کانکس ها رفت و وقتی فلیکس با استرس به رفتنش نگاه کرد دوباره به طرف جیسونگ برگشت و به سمتش قدم برداشت، حالا پسر در حال له کردن فیلتر زیر پاش بود و روشن کردن سیگار بعدی.
"از کی دوباره شروع کردی؟"
فلیکس قبل از اینکه کاملا بهش نزدیک شه پرسید و به سرخی تنباکوی پیچیده شده بین اون کاغذ سفید خیره شد.
"چی گفتید انقدر طول کشید؟ یا شایدم بهتره بگم چکار کردید؟!"
جیسونگ گفت و با حالتی عصبی پک عمیقی گرفت. فلیکس کمی نزدیک تر شد و دست هاشو توی جیب لباسش فرو برد
"چیزی شده؟ چرا عصبی ای؟"
"گفته بودی مینهو از دخترا خوشش میاد؟"
چشم های فلیکس ریز شدند و پلکی زد
"چرا ما دونفر داریم بی توجه به همدیگه سوالای خودمونو میپرسیم؟"
جیسونگ سیگارش رو روی زمین کوبید و دستشو توی موهاش برد، تقريبا داد زد
"چیکار کنم فلیکس؟! مرتیکهی حرومزاده پاشده اومده تو کانکسم میگه میخوام بکنمت چون جذبت شدم فلان! ببین اگر یکبار دیگه دوروبرم پیداش بشه خونشو میریزم!"
مو طلایی با تعجب دست مشت شده از عصبانیت دوستش رو گرفت و به سمت جایی که کانکس جیسونگ و خودش بود نگاهی انداخت
"شاید مست بوده! اره؟ مینهو اصلا کاری به دوستای من نداشته هیچوقت…به خصوص تو! فقط هیونجی…"
"از منم هوشیار تر بود! نمیدونم چه نقشه ای توی اون کله خرابشه ولی باور کن صبر منم حدی داره!"
فلیکس فقط بهش خیره شده بود و نمیدونست باید چه واکنشی بده، وقتی توی آمریکا بودن از این موردا برای جیسونگ و خودش پیش میومد ولی تا حالا ندیده بود سر هیچکدومشون عصبی بشه. جیسونگ کلا یه ادم خونسرد و صبور بود که بدترین موقعیت هارو هم با خنده رد میکرد. جرئت نداشت جزییات بیشتری بپرسه تا بدونه مینهو دقیقا چکار کرده که این شرایط رو به وجود آورده.
"خیلی خب…بیا بریم تو کانکس هوا سرده یکم استراحت.."
جیسونگ دستش رو پس کشید و توی حرفش پرید
YOU ARE READING
'The Blot,
Fanfiction*Name: The Blot [چانلیکس] *Couple: ChanLix *Genre: Romance, Angst, Mystery, Psychological, Smut چه حسی داره وقتی چشم هاتو برای اولین بار به روی دنیا باز میکنی و حتی از همون ثانیه اول، هرچند ذره ای ناچیز، متوجه بشی که توی یه جسم اشتباهی گیر افتادی؟ ش...