Part 1

552 80 122
                                    

❗نیاز بود قبل از اینکه شروع به خوندن این فیک کنید یه سری توضیحات بدم درموردش.
میگم نیازه چون موضوع این فیک روال و معمول نیست، موضوع درباره یک فرد ترنس و مشکلات جسمی،جنسی،عاطفی، اجتماعی و روحیه که داشته داره و خواهد داشت.
قسمت اسمات فیک خیلی باز خواهد بود بچه ها،اگه باهاش مشکلی دارین سمتش نیاین.
اگه تعصب خاصی روی چنین چیز هایی دارید و ممکنه حساس بشید نخونیدش.
تو مکالمات و در طول فیک الفاظ رکیک و توهین زیاد به کار برده میشه پس اگه مشکلی دارین..؟ سمتش نیاید.
و در اخر کسایی که به من و فیکم اعتماد میکنن و دنبالش میکنن مطمئن باشین نه به شعور شما و نه چانلیکس توهینی نمیشه. من صرفا از طریق این فیک قصد دارم اطلاعات شما رو بالا ببرم و حتما احساساتتون با چانلیکس این داستان گره میخوره و درگیرش میشید و حسابی دوستش خواهید داشت.❗
بوس بهتون♥️


__________________

از بین انبوه جمعیتی که توی سالن طبقه اول بودن رد شد و خودش رو به پله ها رسوند، اروم یکی یکی ردشون کرد تا به بالا رسید. چهره اش مثل همیشه خونسرد بود و انگار هر اتفاقی هم توی این دنیا می افتاد ،چیز پیش پا افتاده ای بود که اقای کیم ،مسن ترین و قدیمی ترین فردی که برای خانواده لی کار میکرد رو ذره ای متعجب نکنه .

به در اتاق مورد نظر نزدیک شد و طبق تمامی قوانین اون خونه ،بعد از دو ضربه پشت هم و مکث چند ثانیه ای،تقه دیگه ای کوبید و به ارومی در رو باز کرد.

صدای ریختن آب روی سطح سرامیکی، توجهش رو به در سرویس بهداشتی گوشه اتاق جلب کرد و به طرفش رفت

"آقای لی،لطفا کمی عجله کنید"

پسر با شنیدن "آقای لی" خطاب شدن از سمت اون خدمتکار ،کف دست هاشو روی آینه عرق کرده دیوار حمام بیشتر فشرد و وزن بیشتری از خودشو به دست هاش انتقال داد

چشم هاشو از کاشی های براق سفید رنگ گرفت و به آینه داد و وجب به وجب بدنش رو زیر نگاهش گذروند و بالاتر اومد، بالاخره روی خط های تیره رنگ هر دو سمت سینه اش که حاصل از جای بخیه ها بودن ،میخ شد

"چند دقیقه دیگه میام"

از سمت اقای کیم حرف دیگه ای زده نشد و بعد از اون صدای بسته شدن در اتاق به گوش رسید.

به چشم های سرخ شده اش توی آینه نگاهی انداخت و دستشو توی موهای خیس طلاییش کشید و به سمت بالا روندشون.

شیر اب رو بست و حوله سفید رنگ رو به دور پایین تنه اش کشید و از سرویس بیرون زد.

کت و شلوار مشکی رنگ روی تخت مثل خنجری تمام سینه اش رو شکافت، هنوز هم باورش نمیشد دلیل برگشتنش بعد از چند سال به این خونه

چنین چیزی باشه...پلکی زد و بیشتر خیس شدن مژه هاشو حس کرد.

در اتاقش رو که باز کرد با چهره آقای کیم روبرو شد که منتظرش همون‌جا ایستاده بود. سری براش تکون داد و جلو تر ازش به سمت طبقه پایین راه افتاد.

'The Blot,Where stories live. Discover now