It's Not A Fairytale

crush

چند روز خیلی راحت گذشت. فلیکس توی مدرسه با یئوسانگ، وویونگ، سن و چانگبین میگشت و مینهو هم تقریبا ۲۴ ساعت چسبیده به چان بود.

هیونجین همیشه در حال پس زدن امگاها و بتاها و گاهاً آلفا های دورش بود و مدرسه بدون چان براش عذاب شده بود. نه اینکه دوستش غایب باشه.. بلکه همیشه کنار جفتش بود و این ناراحتش میکرد.

چانگبین هم با فلیکس دوست بود و بدون اینکه ذهنشون حتی طرف نقشه ای که برای حرص دادن چان کشیده بودن بره هر کس از دور میدیدشون فکر میکرد جفت همن. هیونجین هم حرص های ریزی میخورد که بخاطر گرگش بود.

همه چیز خیلی آروم و برنامه ریزی شده پیش میرفت تا اینکه مدیر وارد کلاس ۳ شد.

-سلام به همه ی گرگینه ها. مدرسه تصمیم گرفته یه اردوی خارج شهر برای این کلاس که تقریبا تونستن با وجود ترکیبشون بی حاشیه بمونن تدارک ببینه. مجوزهاتون رو از خانواده هاتون بگیرید. بنگ چان و لی فلیکس هم با خانوادشون صحبت شده و میتونن شرکت کنن.

نفسی گرفت و حرفشو رو به گرگینه های متعجب ادامه داد.

-پس فردا از سئول راه میوفتیم و به جنگل میریم. لباس، حوله، وسایل بهداشتی و کتاب و دفتر دنبالتون باشه. محل اقامتتون یه هتلِ چوبیه و از الان دارم بهتون میگم که بهترین خودتون رو اونجا نشون بدین.

رو به دبیر کرد.

-با اجازه جناب چوی.

و از کلاس خارج شد و گرگینه های شوک رو به معلم سپرد.

_یعنی خانوادم اجازه میدن؟

_چان میاد یعنی جفتش هم میاد... احتمال داره سکسشون و ببینیم؟

_خفه شو این حرفا رو بلند نمیزنن اقای چوی شنیددد

_ولی فکر کنم اتاق هامون چهار نفره باشه خواهر منم این اردو رو رفته بود.

_بعد ۳ سال میخوان ببرنمون ادرو... یه کاسه ای زیر نیم کاسشونه.

-هر وقت ساکت شدید ادامه میدم.

دبیر گفت و گوشه ای ایستاد و منتظر شد تا همه ساکت بشن و ادامه ی درسش رو بده ولی اونا ساکت بشو نبودن پس از کلاس بیرون رفت.

-هی لیکس تو ام میای؟

یئوسانگ ازش پرسید.

-اره حتما میاممم خیلی ذوق دارم. این اولین اردوییه که دارم با دوستام میرم.

فلیکس جواب داد و با خنده به بتا خیره شد که چانگبین اومد و کنارش نشست.

-اومم بیبی امیدوارم اتاق هامون یکی باشن و دو نفره... میدونی که چی میگم؟

در حالی که دستش رو دور گردن فلیکس انداخته بود گفت که یئوسانگ چیزی که چند روز بود درگیرش بود رو به زبون اورد.