luna!

418 76 14
                                    

-هاناا میشه زودتر باشی دلم برای فلیکس تنگ شده

-باشه کوچولو یکم صبر کن

دست سومی رو گرفت و وارد بیمارستان شد. اون فضا به خاطر شغلش براش عادی بود ولی نه وقتی که دوست کوچولوش اونجا با پای شکسته خوابیده بود.به طرف سوپروایزر رفت و بوی زنبق توی مشامش پیچید.

- به بههههه الفای احمق اینجاست

هیونجین توجهی به اون صدای اشنا نکرد و سرعتشو زیادتر کرد تا زودتر فلیکسش رو ببینه. سونگمین که فهمیده بود منظور اون الفای مو مشکی هیونجین بوده لبخند پاپی طوری زد و با تاسف سرش رو تکون داد.

- بعد 8 سال هنوزم لقبش الفای احمقه

سومی که تازه متوجه اون پرستار شده بود با تعجب پرسید.

- تو هوانگ هیونجین و میشناسی؟

-اوه البته اون توی دوران ابتدایی باهام هم کلاسی بود. هنوزم باورم نمیشه انقدر جذاب شده باشه ولی یه سری چیزا مثل خنگی هیچوقت تغییر نمیکنن میدونی؟

سومی با فهمیدن اینکه یکی رو پیدا کرده تا توی وقتی که خودش نبود مراقب هیونجین هست لبخند شیطانی ای زد که یکم فقط یکم بتا رو ترسوند. هانا با اون ابهتش هم نگران افکار شوم توی سر سومی شد. با همون لبخندش جلو رفت و نقشه ای توی سرش بود رو برای سونگ تعریف کرد. هانا واقعا به داشتن همچین جفتی افتخار میکرد.

_____________________________________________

-یعنی انقدر مطالب توی گوشیت جذابه؟

فلیکس سرش رو تند تند به نشونه مثبت تکون داد و روی لینک کلیک کرد. ویدیو پلی شد و چشم های امگا قلبی شد.

Can't stop me-twice😔

هیونجین ناباور به فلیکسی که داشت سرش رو با ریتم تکون میداد نگاه کرد. اون پسر طرفدار یه گروه 9 نفره ی دخترونه اونم با وایب کیوت بود؟ شنیده بود روحیه ی امگاها لطیفه ولی در این حد؟ همه ی این ها به کنار زمزمه های دیپ پسر با نت های بالای دخترا رو کجای دلش میذاشت؟

-داری شوخی میکنی؟

-توایس شوخی داره؟

با اخم گفت و دوباره سرش و توی گوشیش برد. دو دقیقه ی کامل هیونجین در حال شوک بود تا اینکه بلاخره مثل فیلما همزمان با تموم شدن اهنگ صدای تق تق در اومد.

هیونجین در رو باز کرد و از ذهنش گذشت "چرا باید در بزنن؟" ولی فلیکس اون جمله رو با صدای بلند پرسید و الفا متوجه ارتباط قویش با پسر کوچولو شد.

-دقیقا به چه علت باید در بزنی؟ مگه چه اتفاقایی میتونه بیوفته که نیاز به در زدن باشه؟

سونگمین از در رد شد و رو به الفا کرد.

-هیونجین... اول اینکه نمیشه ادم سرش و بندازه پایین وارد یه اتاقی بشه که ی امگا و یه الفا توشن. دوما دو تا الفای ماده اومده بودن اینجا و گفتن بهتون بگم که قراره برن استرالیا و تنهاتون میذارن...

It's Not A FairytaleWhere stories live. Discover now