It's Not A Fairytale

he doesn't like me?

توی این دو هفته که چان و مینهو با هم بودن فلیکس یکم تنها شده بود. نه به تنهایی قبلیش ولی اینکه تنها به خونه میرفت و دوستِ صمیمیش پشت سرش با جفتش میومد یکم براش ناراحت کننده بود.

ولی نه اونقدر ناراحت کننده که دو روز قبل اردو رفتنشون خبر قرار گذاشتن هیونجین رو شنید...

_با جشمای خودم دیدم جئون سومی و بوسید.

_جئون سومی چه خریه؟

_مدل مدرسمون دیگه... دختره آلفاعه موهاش هم صورتیه.

_خیلی بهش حسودیم میشه... حتی تصور اینکه هیونجین دوست پسرم باشه هم برام ممنوعه.

با شنیدن این حرف طرف امگا حجوم برد. اون روز وقتی با چشمای خودش دید که هیونجین، آلفای مورد علاقش داشت اون دختر رو میبوسید از همیشه حساس تر شده بود. البته حساس یعنی سه بار توی کلاس گریه کردن.

-عاییی موهامممم ولم کن ببینممممم عاییییی

با صدای جیغ امگا به خودش اومد و موهاش رو ول کرد. تعظیمی کرد و به طرف اتاق پرستاری دوید. شاید فقط باید یه قرص سردرد میخورد.

سرش رو پایین انداخته بود و تند تند راه میرفت تا کسی دوباره جاری شدن اشک هاش رو نبینه. توی راه شونش به کسی خورد و بلاخره سرش رو بالا گرفت.

-خدای من فلیکس حالت خوبه؟

با شنیدن این حرف اونم از طرف چان گریش رو شروع کرد.

-هی_... هیونگ... نمیدونم چمه... گ_... گرگم بی قراری میکنه... ن_... ناراحتم..

و اشک هاش جاری شدن. گرگش پشت سر هم زوزه میکشید. تصویر هیونجین که گردن دختر رو توی دستاش گرفته بود و لباش رو نرم با چشم های بسته میبوسید جلوی چشم هاش اومد و با سست شدن ناگهانی زانو هاش روی زمین افتاد.

دست های چان روی کمرش قرار گرفتن و نوازش وار حرکت کردن. صدای هق هق های امگا باعث شده بود گرگینه های دیگه دورشون جمع بشن.

رایحه ی گلی که فلیکس تازه فهمیده بود زنبقه توی مشامش پیچید و به سرفه افتاد. چان تند تند باهاش حرف میزد و کمرش رو نوازش میکرد ولی فلیکس چیزی نمیشنید.

چشم هاش رو بسته بود و سرفه میکرد. دستش رو روی سینش قرار داد. گلوش درد شدیدی گرفته بود و سرفه هاش بند نمیومدن. گرگش زوزه میکرد و این حالش رو بدتر میکرد. فلیکس رابطه ی خیلی خوبی با گرگش داشت و زجر کشیدن اون حال فلیکس رو بد میکرد.

توسط دست های چان، براید استایل بغل شد. خودش رو محکم به چان چسبوند.

'توی بغلِ تو گریه کنم ولم نمیکنی که؟' توی ذهنش گفت و فکر کرد کریس شنیده و جواب نمیده. چند تا سرفه ی دیگه کرد و چشم هاش با آرامش روی هم رفتن.