𝕻𝖆𝖗𝖙10

221 28 53
                                    


+بگو جونگکوک!بهم بگو چی میخوای ؟؟

_منو ببوس!

تهیونگ پوزخندی زد،لیسی ب لباش زد،صورتشو خم تر کرد طوریکه فقط یه ذره مونده بود تا لباشون همو لمس کنن اما همونجا متوقف شد..

+عا عا.. یادت رفت خواهش کنی؟

وقتی تهیونگ حرف می‌زد لباش با لبای کوک برخورد می‌کرد و این اصلن راه رو برای کوک راحت تر نمی‌کرد..

_فاک یو!

+بله؟

_هیچی هیچی ببخشید اصن فاک می..

+با کمال میل..

_چی.. ن. نه گیجم کردی اینجور گفتم!

+هوم.. ولی اگه یه حرف خوب تو عمرت زده بودی این بود..حالا بگو خواهشت چی بود؟ اگه کاری نداری من برم؟

_لطفا..

+لطفا چی؟

_منو ببوس تهیونگ!!

+از این ب بعد رئیس صدام کن!!

هنگام حمله به لبای کوک این حرف رو زد..!!
یکی از دستاشو زیر تی شرت جونگکوک رد کرد و پهلو هاشو لمس می‌کرد با اون یکی دستش هم گردن جونگکوک رو گرفته بود...
به نوبت لب پایین و بالای کوک رو میمکید و وحشیانه گاز می‌گرفت..
جونگکوک هم همکاری داشت و واردیت خودش تو بوسه رو نشون میداد...
اما دست بزرگ تهیونگ دور گردنش احساس خفگی بهش دست می‌داد ولی اون این احساس رو دوست داشت.. احساس سلطه پذیر بودن رو دوست داشت...
با فشار دست تهیونگ ب پهلوش ناله ای کرد و همونموقع زبون فرصت طلب تهیونگ راهش رو ب دهن کوک پیدا کرد..
تهیونگ زبون کوک رو مکید و با زبون خودش ساک زد..
بعد از چند دقیقه با نفس نفس زدن از هم جدا شدن.. تهیونگ پیشونی هاشون رو بهم چسبوند و چشاشو بست..
قفسه سینه هردوتاشون شدید بالا و پایین میشد..

+اهه.. کوک.. تو.. فوق العاده ای...!!

_داشتی... اههه.. خفم... میکردی.. دستات.. دور.. گردنم.. داشت.. خفم.. می‌کرد

+ولی.. مثل اینکه زیاد هم.. بدت نیومده بود..

_تهیونگ.. میشه اون.. رینگ لعنتی.. رو برداری..؟

+اسم!!

_لعنت به خودت.. و کینک های فاکیت.. اوکی.. رئیس میشه.. اون رینگ لعنتی رو برداری؟؟

+نوچ.. فکر کردی کارمون ب همین زودی.. تموم شد؟؟

_فکر کردی چون گفتم ببوسیم گی شدم؟؟

+خودت چی فکر میکنی؟؟

_....

+دیدی!! خودت هم قبول کردی..

_اوکی ولی آخر این قراره چی بشه؟

+چی چی بشه؟؟

_منظورم رابطس.. یباره؟یا ادامه داره؟؟؟

_𝐏𝐥𝐚𝐲𝐢𝐧𝐠 𝐰𝐢𝐭𝐡 𝐟𝐢𝐫𝐞_Место, где живут истории. Откройте их для себя