|
+بچ.. این حرکاتت که جلو چشمم کاممو قورت میدی و باقیشو لیس میزنی.. عاح.. باعث میشی بازم سیخ کنم.. حالا نوبت توعه.. بخواب رو تخت هرزه کوچولو!!جونگکوک پوزخندی زد و عقب رفت و خوابید رو تخت. تهیونگ هم خودشو بالاتر کشید شروع کرد ب گذاشتن مارک های دردناک روی گردن کوک.دندوناشو رو گردنش میکشید و سانت ب سانت گردنش رو گاز میگرفت و مک های دردناک اما درواقع لذت بخش میزد.زبون داغش رو روی شاهرگ گردنش ک نبض میزد فشرد و همونجا و مکید،و جونگکوک یه دستش پشت گردن تهیونگ بود و اونو ب خودش میفشرد و با اون دستش کمر تهیونگ رو چنگ میزد.
_ت.. ته.. اههه
صداش کرد چون بیطاقت شده بود و اما تهیونگ کسی نبود ک به این زودی چیزی ک کوک میخواد رو بهش بده.. میخواست التماس کردن کوک رو بشنوه.. خب چیه؟اینم یه نوع کینکش بود..
زبونش رو از گردن تا قفسه سینه کوک میکشید و همونجا هایی ک خیس کرده بود رو گاز میگرفت و میمکید..
سرشو بلند کرد و به کوک نگاه کرد.. صورتش از شهوت سرخ شده بود و نفس نفس میزد..بوسه ای ب لب کوک زد و شلوار و باکسر جونگکوک رو درآورد..
کوک یلحظه خجالت کشید ولی تا خواست اعتراض بکنه رینگ دور عضوش باز شد و گرمای خیسی رو دور دیکش حس کرد..
_اهه.. فاکک.. شتت
تهیونگ کجخندی زد و سر زبونشو ب کلاهک عضو جونگکوک فشرد،همونجا دورانی زبونشو چرخوند و نصف بیشتر عضوش رو وارد گرمای دهنش کرد..
_فاکینگ شت.. اههه.. ته.. من.. من دارم می.. میام
+هوم...بیا بیبی.. برای من بیا
گفت و مقدار بیشتری از دیکش وارد دهنش کرد و همون لحظه مایع گرمی راه گلوشو پر کرد..
کام شدن جونگکوک هنوز نصفه بود ک تهیونگ دیکش از دهنش درآورد و گرفت سمت گردن و قفسه سینه خودش.._فاک.. ته.. چیکار میکنی.. خودتو.. اهه.. کثیف کردی.
+اومم... بیبیم خوشمزست.. اشکالی نداره بیب خودت تمیزش میکنی.
بالا رفت و گردن و قفسه سینش رو تو دید جونگکوک گذاشت..
+لیسش بزن!
_چرا باید کام خودمو لیس بزنم؟
+چون من میگم..
_گفتم ک نمی-
+هرکار گفتم رو بکن نزار تو اولین بارت باهات خشن باشم.
جونگکوک وزنشو رو ارنجاش انداخت و خودشو بالا کشید.. زبونشو رو سینه های عضله ای تهیونگ کشید، بالاتر رفت و گردنش رو هم لیس زد.. وقتی دید تمیز شده سیلک گلوی تهیونگ رو گاز گرفت ک تهیونگ هیسی کشید..
+مثل اینکه خودت کرم داری بیبی!
صورتش رو رو به روی صورت جونگکوک قرار داد و چندثانیه کوتاه چشم تو چشم شدن..
تهیونگ با خودش فکر میکرد چجور خدا کهکشان رو تو چشمای جونگکوک نقاشی کرده و جونگکوک هم به این فکر میکرد که چطور خدا اقیانوس رو تو چشمای آبی تهیونگ نقاشی کرده.. جونگکوک ب فکرش لبخندی زد، خودشم نفهمید چطور شد که یهو تهیونگ ب لباش حمله کرد و گازشون گرفت.. پاره شدن لبش رو حس کرد.. میسوخت.. ناخناشو تو بازو های تهیونگ فرو کرد و سعی کرد اینجور از دردش کم کنه..
VOCÊ ESTÁ LENDO
_𝐏𝐥𝐚𝐲𝐢𝐧𝐠 𝐰𝐢𝐭𝐡 𝐟𝐢𝐫𝐞_
Fanfic_نزدیک شدنت به من عاقبت خوبی نداره جئون +از بچگی عاشق بازی کردن با آتیشم کیم =جونگکوک بوکسوری که تو دید مردم یک پسر مغروره ولی در اصل یه پسر شیطون و بازیگوش و احساسیه.. یکشب موقع برگشت به خونه متوجه چند تا کامیون و آدم های مشکوکی میشه و فیلمبرداری...